هفتاد خاطره از آیت الله نویسی امام جمعه فقید دلیجان

وبلاگ شخصی حمید رضا فتحی سقزچی
این جانب حمیدرضا فتحی سقزچی، دانش آموخته ی رشته حقوق عمومی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران ، عضو هیات علمی دانشگاه ازاد اسلامی واحد نراق ، وکیل پایه یک دادگستری، دانشجوی دکتری تخصصی حقوق عمومی، متولد 1343 تهران ، اهل دلیجان و ساکن اصفهان می باشم. امیدوارم با بیان خاطراتی از آیت الله حسین رجبی نویسی امام جمعه فقید شهرستان دلیجان، - که فرزند نداشت - نسبت به بزرگداشت نام و یاد آن مرحوم، قدمی بردارم . ان شاءالله مورد رضایت امام زمان علیه السلام واقع گردد.
پنجشنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۴۷ ب.ظ

سر صفحه

                             

 

 

مرحوم آیت الله حسین رجبی نویسی

 

شادی روحش صلوات


    

        جایزه ی نفیس  

 

به یکی از هم وطنان عزیزی که آخرین مصرع شعر زیر را  تکمیل کنند؛ مبلغ یک میلیون ریال جایزه ی نقدی اعطا می گردد. به  شرط این که وزن شعر حفظ شود و جمع حروف مصرع آخر، به حساب ابجد، با عدد 1427  برابر باشد؛ یعنی سال وفات مرحوم آیت الله نویسی به قمری:  

  

          ای  نفس ، چرا طالب دنیا  و   حریصی      

     غافل ز چه بر قبر و قیامت،  ز انیسی

      بین با چه شتابی رود این غافله  عمر  

            زین دام رهایی نتوان موسی و عیسی     

               شیخ الفقهاء رجبی رفت و سروشم گفت:   

 ....................   الجنه للشیخ نویسی

 

 

     



حمید رضا فتحی سقزچی، از خوانندگان عزیز استدعا می کنم؛

 هر گونه نقد، نظر و پیشنهاد خود را به آدرس ایمیل این جانب ارسال فرمایند:

hrfs1343@yahoo.com

09131150264


 

 


 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۴۷
حمید رضا فتحی سقزچی
يكشنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۶، ۱۲:۰۹ ق.ظ

اطلاعیه



حمید رضا فتحی سقزچی، از خوانندگان عزیز استدعا می کنم؛

 هر گونه نقد، نظر و پیشنهاد خود را به آدرس ایمیل این جانب ارسال فرمایند:

hrfs1343@yahoo.com

09131150264








۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۶ ، ۰۰:۰۹
حمید رضا فتحی سقزچی
دوشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۳:۵۱ ب.ظ

نیکی به والدین

دوستان عزیز سلام. قرآن مجید فرمود: ان لا تعبدوا الا ایاه و بالوالدین احسانا. پس از دستور بر عبادت خدا، فورا بر نیکی به والدین تاکید فرموده است. نیکی به والدین اثر وضعی و طبیعی دارد. نتیجه اش سعادت دنیا و عقباست. فرقی نیست  چه اعتقاداتی داشته باشند. مرحوم آیت الله مرعشی نجفی (ره) فرمود: (نوجوان بودم؛ پدرم خوابید؛ تاکید کرد ساعتی بعد بیدارش کنم. یک ساعت بعد حیفم آمد صدایش بزنم؛ کف پایش را بوسیدم. برخاست. بسیار دعایم کرد. هر چه دارم از دعای پدرم می باشد). آیت الله صانعی حفظه الله فرمود: ( پدرم کهولت سن داشت. هر روز او را کول می گرفتم. به زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها می بردم. او را دور ضریح می چرخاندم. پدرم دعایم می کرد. هر چه دارم از دعاهای پدرم می باشد).                 

 امروزه، فرهنگ غرب در کشورمان رشد کرده است. در پرونده ای قضایی، پسری پس از فوت پدرش، به طرفیت مادرخود، حکم تخلیه منزل گرفته بود. در پرونده ای دیگر، پسری 45 ساله و متمول، امضای پدرش را جعل کرده و مایملک پدر را فروخته بود.  متذکر شدم؛ نفرین پدرش، که فلج است؛ روی ویلچر نشسته و به دادگاه آمده؛ تاثیر دارد. گوش نکرد. دو سه سال بعد با سکته ای مرد. شاعر می گوید: روزگاری خواب غفلت داشتم- در کنار من پدر بی تاب بود- وقتی از خواب گران برخاستم- در مزار خود، پدر در خواب بود. نسل امروز، فرهنگ غرب را زیر پا بگذارد. سرای سالمندان، جای مناسبی نیست.

شرقی ها و بودایی ها به والدین خود نیکی می کنند. سعادتمند می شوند. این کلیپ را مشاهده فرمایید. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۵:۵۱
حمید رضا فتحی سقزچی
دوشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۳:۵۱ ب.ظ

یک خاطره یک قصیده

یک خاطره، یک قصیده

پس از رحلت آیت الله بهجت(ره) دراین فکر بودم که از کدام یک از مراجع فعلی تقلید کنم. شنیدم که ایشان در زمان حیات خود بر فقاهت حضرت آیت الله شیخ علی صافی گلپایگانی(ره) بسیار تاکید ورزیده است. برای اولین بار بود که نام او را می شنیدم. بنابر این از اصفهان عازم گلپایگان شدم تا ایشان را زیارت کنم. شب را در استاد سرای دانشگاه آزاد اسلامی واحد گلپایگان بیتوته کردم. نشانی منزل اش را پرسیدم. یک راست به درب خانه اش رفتم. آن کوه عظیم فقاهت، علم و معنویت در خانه ای قدیمی و محقر زندگی می کرد. وارد شدم و بر دستان اش بوسه زدم. به فرزندش دستور داد چای و نبات بیاورد. پرسید اهل کجایم و شغل ام چیست؟ سپس شروع به صحبت کرد و خاطراتی از یکصد سال پیش را برایم بازگو کرد. به ویژه خاطراتی از آیت الله نجفی مسجدشاهی که در دوران خود شیخ الاسلام بوده است. از ایشان پرسیدم نحوه آشنایی آیت الله بهجت(ره) با جناب عالی چگونه بوده است. فرمود: من و آیت الله بهجت پای درس مرحوم آیت الله بروجردی حاضر می شدیم. در یکی از روزها رساله ای را که در باره صلاه نوشته بودم به ایشان تحویل دادم تا مطالعه و تصحیح نمایند. آیت الله بروجردی در جلسه بعدی از رساله ام بسیار تقدیر و تمجید کرد و آن را ستود. آیت الله بهجت هم در آن جلسه حضور داشت. و من ده سال از برادرم آیت الله حاج شیخ لطف الله صافی بزرگ ترم.

آری، در آن روز آیت الله العظمی حاج شیخ علی صافی گلپایگانی(ره) قریب یک ساعت پیرامون مباحث مختلف با بنده حقیر، حمید رضا فتحی سقزچی سخن گفت. در این اندیشه بودم که پیرمرد و مرجع تقلیدی با این کهولت سن، چه دلیلی دارد  با غریبه ای که از راه رسیده؛ و او را نمی شناسد؛ این قدر گرم بگیرد؛ و سخن ها بگوید.  به ذهنم رسید که او و امثال او پرورش یافته مکتب اهل بیت عصمت و طهارت اند. تجسم یافته ی خلق و خوی حسن و اسلام ناب اند. آن مرحوم، کتاب ها و پوسترهایی را به من اهدا کرد. یک جلد دیوان اشعارش را هم به بنده هدیه داد. دیوان شعری که قطور و 1279 صفحه است. اگر امامان جماعات، در رابطه با جوانان از خلق و خوی حسن بهره برند؛ یقینا صف های نماز جماعت مملو از جوان ها خواهد شد. چند بیت از قصیده ای را که ایشان به مناسبت 28 صفر سروده است؛ در این جا مورد اشاره قرار می دهم:

فروغ و روشنی از این جهان رفت- ز دنیا خاتم پیغمبران رفت

جهان چون جسم بی روح است بی او- ز جسم عالم ایجاد، جان رفت

رسید اندر مقام قاب قوسین- به قرب خالق کون و مکان رفت

چنان بنمود صبر و استقامت- که صبر و استقامت را توان رفت

ولیکن رنج و آزار و اذیت – بر او بیش از همه پیغمبران رفت

ز بس آزرده گردید آن تن پاک – ز بس سنگش زدند از تن توان رفت

امام مجتبی کردند مسموم – دلی پر درد وغم سوی جنان رفت

(علیّ صافی گلپایگانی ) -    به صدق دل، سوی آن آستان رفت

 برای شادی روح اش: اللهم صل علی محمد و آل محمد

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۵:۵۱
حمید رضا فتحی سقزچی
دوشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۳:۴۹ ب.ظ

سالم بودن جنازه علامه مجلسی

برخی از معجزات خداوند، مانند خلقت سلول ها و دستگاههای بدن ما عام و فراگیر است. در مورد همه انسان ها وجود دارد. برخی دیگر خاص است؛ یعنی تحقق آن در موارد دیگر،غیرممکن، و یا بسیارنادراست. خداوند سبحان اراده فرموده است؛ در زمان های مختلف، انسان ها را با معجزاتی خاص، بیدارباش دهد. در این نوشتار، شما را با یکی ازمعجزاتی که آیت الله ناصری، حفظه الله  بیان داشت؛ آشنا می کنم. بنده، حمید رضا فتحی سقزچی در اصفهان، پای صحبت های آیت الله ناصری دولت آبادی حضور داشتم. ایشان متولد 1309 است. در17 سالگی به حوزه علمیه نجف اشرف مهاجرت کرده؛ و در سال 1348 ش. بازگشته است. احتیاطاتی که استادش به ایشان ارجاع می داده است؛ و نهایتا مرجعیت را نپذیرفته است. هم اکنون در مسجدِ سبزه میدان اصفهان اقامه جماعت می نماید. برای آشنایی بیشتر با زندگی نامه ایشان می توانید؛ به سایت بنیاد هاد مراجعه فرمایید.

 ایشان فرمود:

« در سال 1367 شمسی،هیات امنای مقبره علامه مجلسی تصمیم گرفتند؛ ضریح و مقبره وی را بازسازی کرده، و کتاب خانه ای را در جوار مقبره احداث نمایند. در هنگام تعویض ضریح و کارهای ساختمانی مربوط به آن، کلنگ یکی از کارگران، به سنگی برخورد کرد. چاره ای نبود؛ سنگ را برداشتند؛ معلوم شد سنگ لحد است. قبر علامه مجلسی (ره) به صورت عمیق نبوده است. عالمان شهر راخبر کردند؛ به من هم گفتند؛ رفتم. صورت و محاسن مبارک علامه مجلسی را زیارت کردیم. کفن ایشان از پارچه کرباس بود. پارچه ای که در گذشته های دور، توسط اهالی بومی اصفهان بافته می شد. همه حاضران، شهادت نامه ای نوشتیم؛ امضاء کردیم؛ جنازه مبارک علامه مجلسی و کفن ایشان را به صورت کاملا تر و تازه دیدیم و رویت کردیم ». پایان کلام آیت الله ناصری دولت آبادی.

این جانب حمید رضا فتحی معتقدم؛ همه این ها اراده و خواست خداوند بوده است؛ تا ما در این برهه از زمان بفهمیم؛ درک معجزاتی مانند طول عمر امام زمان علیه السلام و مانند این ها بسار ساده و آسان است.

بدن انسان و به ویژه، جمجمه، که سخت ترین عضواست؛ حداکثر پس از ده سال به مشتی خاک تبدیل می شود. اکنون بیش از سیصد سال از رحلت علامه مجلسی می گذرد.

آیت الله بهجت(ره) درواپسین ماههای حیات اش فرمود:« اغلب عالمان کثیر التالیف، دارای شذوذات بوده اند؛ اما علامه مجلسی، هرگز شذوذات نداشته است».

نسل علامه مجلسی از آیات عظام و مبلغان مذهب بوده و هستند. دختران اش، مجتهده و دامادهایش نیز، ازعالمان طراز اول بوده اند. اکنون آیت الله مجلسی دامت برکاته، صاحب رساله، استاد درس خارج فقه و امام جماعت مسجدی در خیابان عباس آباد اصفهان است.

آیت الله العظمی بروجردی، رحمه الله علیه (بر اساس اسناد و مدارکی که مرحوم حجت الاسلام والمسلمین علی دوانی ارائه و تالیف نموده است)، از نوادگان دختری علامه مجلسی است.

برای شادی روح علامه مجلسی، پدرش علامه شیخ محمد تقی و همه اجداد و اعقاب وی، صلوات می فرستیم بر محمد و آل محمد.

   

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۵:۴۹
حمید رضا فتحی سقزچی
دوشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۳:۴۸ ب.ظ

بهترین وکیل

همکار عزیزمان جناب ناظمی از استان خراسان رضوی، خبر درگذشت شادروان احمدی رییس اولین دوره کانون وکلای خراسان را به اطلاع مان رساندند. بهتر است این قبیل افراد را در زمان حیات شان بشناسیم؛ و حداقل از دور به آنان سلامی کنیم؛ و از نیم قرن زحمات آنان به جامعه، تقدیر و تشکر نماییم. ما می توانیم پیش قدم شویم؛ در بین خودمان نظر خواهی کنیم؛ و پیش کسوتانی را  که به جامعه خدمت کرده اند؛ به یکدیگر معرفی کنیم. ما نباید منتظر باشیم؛ تا مقامات دولتی و عمومی برایمان کاری بکنند. چرا خودمان نتوانیم؛ وکلای نمونه را شناسایی وبه یکدیگر معرفی کنیم.

پیشنهاد بنده، حمید رضا فتحی، این  است که به اتفاق همه همکارانم، تشریک مساعی کنیم؛ پارامترهایی را در نظر بگیریم؛ و بر اساس آنها، کسانی از معمرین و پیش کسوتان را که به نظرمان به عنوان نمونه هستند؛ در فضای مجازی به یکدیگر معرفی کنیم. اگر توانستیم لسانا از آنان تشکر کنیم.

به عنوان اولین پیشنهاد میخواهم، یکی از وکلای دادگستری را از میان وکلایی که می شناسم؛ به عنوان «وکیل نمونه» به شما معرفی کنم. شما هم افرادی را که می شناسید؛ معرفی بفرمایید.

دلایلی که باعث گردیده، ایشان را به عنوان «وکیل نمونه» معرفی کنم؛ عبارت اند از :

 نیم قرن وکالت، ایمان، تقوی، مردم داری، تخصص، تعهد، معمر بودن، پیش کسوت بودن، وقف اموال، باز بودن درب خانه اش به روی مردم و گرفتاران، تاسیس قرض الحسنه، و .......

از شما دوستان نیز دعوت استدعا می کنم؛ پیش کسوتان نمونه را معرفی فرمایید. ممنونم. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۵:۴۸
حمید رضا فتحی سقزچی
دوشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۳:۴۸ ب.ظ

اردوی مشهد

خاطره.

در نخستین هفته خرداد ماه 1367 ش. برای دانشجویان رزمنده بسیجی اردویی گذاشته شد. در تاریخ ششم خرداد با دو دستگاه اتوبوس که از دانشگاه تهران آمده بودند؛ عازم مشهد مقدس شدیم. در این اردوی پنج روزه که سرشار از معنویت بود و میهمان حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام بودیم بسیار خوش گذشت.

در هنگام بازگشت، گرگان  را پشت سر گذاشته بودیم که ناگهان اتوبوسی که بنده در آن حضور داشتم با کشاورزی که از عرض جاده عبور می کرد؛ به شدت برخورد کرد؛ و آن بنده خدا در دم کشته شد.

تاثر شدیدی بر ما مستولی گردید. اتوبوس به سمت بیابان منحرف شد؛ اما خدا را شکر که چپ نشد. اهالی روستا با بیل و کلنگ به راننده ما حمله کردند. راننده کمکی، او را فراری داد و به پاسگاه ژاندارمری رسانید.

اتوبوس را توقیف کردند؛ و ما شب را در مسجد روستا بیتوته کردیم. برای کسانی که کنکور کارشناسی ارشد در پیش داشتند؛ و نیز برای برخی از خواهران دانشجو خیلی سخت گذشت.

سه سال بعد که وارد دانشگاه تهران شدم؛ چند بار به واحد ترابری که در نزدیکی دانشکده حقوق بود رفتم و سراغ راننده را گرفتم و احوال پرسی کردم.

در هنگام عزیمت به مشهد مقدس وارد نیشابور شدیم؛ و در تاریخ هفتم خرداد 1367 مطابق با بیست و نهم رمضان المبارک 1407 قمری به بازدید آرامگاه خیام رفتیم. در آن جا عکسی دسته جمعی انداختیم.

راستی چرا زمان به سرعت می گذرد؛ و ما متوجه این معنا نیستیم و آسوده خاطریم؟ گرگ اجل یکایک از این گله میبرد- این گله را نگر که چه آسوده میچرد.

اکنون که محاسنم تماما سفید شده است؛ هر چقدر فکر می کنم اسامی این دوستان را به خاطر نمی آورم. چنان چه شما دوستان رشته حقوق و مدیریت، اسامی افرادی که در این عکس حضور دارند می شناسید؛ اعلام فرمایید.

.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۵:۴۸
حمید رضا فتحی سقزچی
سه شنبه, ۸ دی ۱۳۹۴، ۱۲:۳۲ ق.ظ

یک خاطره، یک قصیده


پس از رحلت آیت الله بهجت(ره) دراین فکر بودم که از کدام یک از مراجع فعلی تقلید کنم. شنیدم که ایشان در زمان حیات خود بر فقاهت حضرت آیت الله شیخ علی صافی گلپایگانی(ره) بسیار تاکید ورزیده است. برای اولین بار بود که نام او را می شنیدم. بنابر این از اصفهان عازم گلپایگان شدم تا ایشان را زیارت کنم. شب را در استاد سرای دانشگاه آزاد اسلامی واحد گلپایگان بیتوته کردم. نشانی منزل اش را پرسیدم. یک راست به درب خانه اش رفتم. آن کوه عظیم فقاهت، علم و معنویت در خانه ای قدیمی و محقر زندگی می کرد. وارد شدم و بر دستان اش بوسه زدم. به فرزندش دستور داد چای و نبات بیاورد. پرسید اهل کجایم و شغل ام چیست؟ سپس شروع به صحبت کرد و خاطراتی از یکصد سال پیش را برایم بازگو کرد. به ویژه خاطراتی از آیت الله نجفی مسجدشاهی که در دوران خود شیخ الاسلام بوده است. از ایشان پرسیدم نحوه آشنایی آیت الله بهجت(ره) با جناب عالی چگونه بوده است. فرمود: من و آیت الله بهجت پای درس مرحوم آیت الله بروجردی حاضر می شدیم. در یکی از روزها رساله ای را که در باره صلاه نوشته بودم به ایشان تحویل دادم تا مطالعه و تصحیح نمایند. آیت الله بروجردی در جلسه بعدی از رساله ام بسیار تقدیر و تمجید کرد و آن را ستود. آیت الله بهجت هم در آن جلسه حضور داشت. و من ده سال از برادرم آیت الله حاج شیخ لطف الله صافی بزرگ ترم.
آری، در آن روز آیت الله العظمی حاج شیخ علی صافی گلپایگانی(ره) قریب یک ساعت پیرامون مباحث مختلف با بنده حقیر، حمید رضا فتحی سقزچی سخن گفت. در این اندیشه بودم که پیرمرد و مرجع تقلیدی با این کهولت سن، چه دلیلی دارد  با غریبه ای که از راه رسیده؛ و او را نمی شناسد؛ این قدر گرم بگیرد؛ و سخن ها بگوید.  به ذهنم رسید که او و امثال او پرورش یافته مکتب اهل بیت عصمت و طهارت اند. تجسم یافته ی خلق و خوی حسن و اسلام ناب اند. آن مرحوم، کتاب ها و پوسترهایی را به من اهدا کرد. یک جلد دیوان اشعارش را هم به بنده هدیه داد. دیوان شعری که قطور و 1279 صفحه است. اگر امامان جماعات، در رابطه با جوانان از خلق و خوی حسن بهره برند؛ یقینا صف های نماز جماعت مملو از جوان ها خواهد شد. چند بیت از قصیده ای را که ایشان به مناسبت 28 صفر سروده است؛ در این جا مورد اشاره قرار می دهم:
فروغ و روشنی از این جهان رفت- ز دنیا خاتم پیغمبران رفت
جهان چون جسم بی روح است بی او- ز جسم عالم ایجاد، جان رفت
رسید اندر مقام قاب قوسین- به قرب خالق کون و مکان رفت
چنان بنمود صبر و استقامت- که صبر و استقامت را توان رفت
ولیکن رنج و آزار و اذیت – بر او بیش از همه پیغمبران رفت
ز بس آزرده گردید آن تن پاک – ز بس سنگش زدند از تن توان رفت
امام مجتبی کردند مسموم – دلی پر درد وغم سوی جنان رفت
(علیّ صافی گلپایگانی ) -    به صدق دل، سوی آن آستان رفت
 برای شادی روح اش: اللهم صل علی محمد و آل محمد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۴ ، ۰۰:۳۲
حمید رضا فتحی سقزچی

                   در سال 71 به اتفاق 5_6 نفر از شهروندان دلیجانی به حجت الاسلام والمسلمین سید مصطفی روحانی پیشنهاد کردیم کاندیدای مجلس شود. دو تا شرط گذاشت. اولا: حتی یک ریال هم هزینه نخواهد کرد. ثانیا: از بستگانش دعوت نخواهد کرد کارهای تبلیغاتی بکنند. هر دو شرط را پذیرفتیم و به حول و قوه الاهی موفق شدیم ایشان را که فردی غیر بومی بود به مجلس بفرستیم. امروزه، افراد برای رسیدن به پست، مقام، منصب، ریاست و نمایندگی کارهای عجیبی می کنند: نذری می دهند، دعای توسل برپا می کنند، سفره می اندازند، شام می دهند، به ملاقات افراد صاحب منصب و صاحبان قدرت می روند، لابی می کنند، به این در و آن در می زنند و تن به کارهایی سخیف می دهند. راستی به نظر شما چرا ارزش های جامعه تغییر کرده است؟ این افراد برای ماندن در پست و مقام حاضرند دست به چه کارهایی بزنند؟ اگر این افراد در سال 61 در کربلا حضور داشتند؛ آیا از حکومت ری صرف نظر می کردند؟ حمید رضا فتحی سقزچی، واحد نراق

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۴ ، ۰۰:۳۱
حمید رضا فتحی سقزچی
سه شنبه, ۸ دی ۱۳۹۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ

تقوا و اخلاص بندگی

دوستان عزیز ، سلام علیکم . داشتن ریش و یا بر عکس، تراشیدن آن دلیل بر دین داری و یا بی دینی افراد نیست. استاد بزرگوارم مرحوم دکتر مهدی کی نیا ، به رغم این که ریش اش را می تراشید؛ فردی مذهبی، متدین و دین دار بود. بنده حقیر ، حمید رضا فتحی از واحد نراق شهادت می دهم که در دانشگاههای دولتی و ... دین دارتر ، وارسته تر و متدین تر از او نیافتم . هنگامی که نام مقدس حضرت زهرا سلام الله علیها را بر زبان می آورد و یا می شنید؛ آن چنان بی مقدمه، سیل اشک بر گونه هایش جاری می گردید که حتی اشک هایش بر زمین می ریخت ؛ و سنگفرش کلاس نیز به اشک هایش آغشته می شد. بنده که بسیار جوان بودم تصور می کردم فقط در کلاس ما این گونه است؛ اما به تحقیق دریافتم در همه کلاس ها و سایر دانشگاهها نیز این گونه است. این حالات نشان دهنده پاکی گذشته اش بوده است. دکتر کی نیا در سخنان اش، دکتر علی اکبر سیاسی رییس دانشگاه تهران را می ستود؛ و می گفت : ( او از موفق ترین مدیران دانشگاه تهران بوده است. به چند دلیل: اولین فردی بود که صبح زود به دانشگاه می آمد؛ جلوی درب اصلی دانشگاه می ایستاد؛ با تک تک کارمندانش احوال پرسی و ساعت ورود آنان را کنترل می کرد؛ اگر برگ درختی روی زمین افتاده بود و یا نظافت نشده بود فورا تذکر می داد؛ آمار دقیق و اطلاعات کاملی از کارمندان اش در ذهن داشت؛ کارمندان مستاجر را می شناخت؛ به عیادت کارمندان بیمار می رفت؛ دسته گل و شیرینی می برد؛ اگر نوزادی متولد می گردید به خانه کارمند می رفت و کادو می برد. خواهر زاده اش سال ها پشت کنکور مانده بود اما کاری برایش نکرد. هرگز تیشه را به ریشه افراد نمی زد).  خداوند استاد ما دکتر کی نیا را بیامرزد. براش شادی روحش و همه رفتگان صلوات می فرستیم و هدیه می کنیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۴ ، ۰۰:۳۰
حمید رضا فتحی سقزچی
سه شنبه, ۸ دی ۱۳۹۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ

ارداه خدا بالاتر از همه چیز

برخی از معجزات خداوند، مانند خلقت سلول ها و دستگاههای بدن ما عام و فراگیر است. در مورد همه انسان ها وجود دارد. برخی دیگر خاص است؛ یعنی تحقق آن در موارد دیگر،غیرممکن، و یا بسیارنادراست. خداوند سبحان اراده فرموده است؛ در زمان های مختلف، انسان ها را با معجزاتی خاص، بیدارباش دهد. در این نوشتار، شما را با یکی ازمعجزاتی که آیت الله ناصری، حفظه الله  بیان داشت؛ آشنا می کنم. بنده، حمید رضا فتحی سقزچی در اصفهان، پای صحبت های آیت الله ناصری دولت آبادی حضور داشتم. ایشان متولد 1309 است. در17 سالگی به حوزه علمیه نجف اشرف مهاجرت کرده؛ و در سال 1348 ش. بازگشته است. احتیاطاتی که استادش به ایشان ارجاع می داده است؛ و نهایتا مرجعیت را نپذیرفته است. هم اکنون در مسجدِ سبزه میدان اصفهان اقامه جماعت می نماید. برای آشنایی بیشتر با زندگی نامه ایشان می توانید؛ به سایت بنیاد هاد مراجعه فرمایید.
 ایشان فرمود:
« در سال 1367 شمسی،هیات امنای مقبره علامه مجلسی تصمیم گرفتند؛ ضریح و مقبره وی را بازسازی کرده، و کتاب خانه ای را در جوار مقبره احداث نمایند. در هنگام تعویض ضریح و کارهای ساختمانی مربوط به آن، کلنگ یکی از کارگران، به سنگی برخورد کرد. چاره ای نبود؛ سنگ را برداشتند؛ معلوم شد سنگ لحد است. قبر علامه مجلسی (ره) به صورت عمیق نبوده است. عالمان شهر راخبر کردند؛ به من هم گفتند؛ رفتم. صورت و محاسن مبارک علامه مجلسی را زیارت کردیم. کفن ایشان از پارچه کرباس بود. پارچه ای که در گذشته های دور، توسط اهالی بومی اصفهان بافته می شد. همه حاضران، شهادت نامه ای نوشتیم؛ امضاء کردیم؛ جنازه مبارک علامه مجلسی و کفن ایشان را به صورت کاملا تر و تازه دیدیم و رویت کردیم ». پایان کلام آیت الله ناصری دولت آبادی.
این جانب حمید رضا فتحی معتقدم؛ همه این ها اراده و خواست خداوند بوده است؛ تا ما در این برهه از زمان بفهمیم؛ درک معجزاتی مانند طول عمر امام زمان علیه السلام و مانند این ها بسار ساده و آسان است.
بدن انسان و به ویژه، جمجمه، که سخت ترین عضواست؛ حداکثر پس از ده سال به مشتی خاک تبدیل می شود. اکنون بیش از سیصد سال از رحلت علامه مجلسی می گذرد.
آیت الله بهجت(ره) درواپسین ماههای حیات اش فرمود:« اغلب عالمان کثیر التالیف، دارای شذوذات بوده اند؛ اما علامه مجلسی، هرگز شذوذات نداشته است».
نسل علامه مجلسی از آیات عظام و مبلغان مذهب بوده و هستند. دختران اش، مجتهده و دامادهایش نیز، ازعالمان طراز اول بوده اند. اکنون آیت الله مجلسی دامت برکاته، صاحب رساله، استاد درس خارج فقه و امام جماعت مسجدی در خیابان عباس آباد اصفهان است.
آیت الله العظمی بروجردی، رحمه الله علیه (بر اساس اسناد و مدارکی که مرحوم حجت الاسلام والمسلمین علی دوانی ارائه و تالیف نموده است)، از نوادگان دختری علامه مجلسی است.
برای شادی روح علامه مجلسی، پدرش علامه شیخ محمد تقی و همه اجداد و اعقاب وی، صلوات می فرستیم بر محمد و آل محمد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۴ ، ۰۰:۳۰
حمید رضا فتحی سقزچی
جمعه, ۲۹ آبان ۱۳۹۴، ۰۴:۱۳ ب.ظ

خاطره ی پنجاه و نهم در ره منزل لیلی

خاطره ی پنجاه و نهم - در ره منزل لیلی 

    تقریبا در اوایل دهه ی 1370 شمسی به منزل مرحوم حاج آقا نویسی امام جمعه شهرمان دلیجان رفتم تا ایشان را زیارت کنم. چند روزی مانده بود که حجاج بیت الله الحرام به مراسم حج مشرف شوند. از حاج آقا نویسی پرسیدم: آیا امسال هم به حج مشرف می شوید؟

     حاج آقا نویسی که چند ماه پیش از آن، قلبش را عمل کرده بود؛ و عملش هم به صورت باز انجام شده بود؛ به بنده فرمود؛ حتما به مراسم حج مشرف خواهد شد و وظایفش را به عنوان روحانی کاروان انجام خواهد داد. 

   حاج آقا نویسی در آن لحظه پیراهنش را بالا زد و من شکم اش را به من نشان داد که به دلیل عمل جراحی و دوخته شدن، هنوز مقدار زیادی از آثار جراحت بر روی آن قابل مشاهده بود. 

در آن لحظه، وقتی که آثار عمل جراحی باز و دوخته شدن شکم ایشان را دیدم؛ حالت خاصی بر من مستولی شد؛ و به خاطرم رسید که بعضی ها به خاطر یک سرما خوردگی حاضر نیستند در محل کار خود حضور یابند. به یاد این شعر افتادم:

در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن           شرط اول قدم آن است که عاشق باشی

     عالمان دینی را حصون الاسلام می نامیم. یعنی هر عالمی حصن الاسلام است. یعنی قلعه بان است. یعنی در هر شهری که حضور دارد؛ باید از قلعه ی دین و احکام اسلام محافظت کند. نه این که خدای ناکرده به کارخانه داری و امور اقتصادی روی آورد. انجام امور اقتصادی چه ربطی به فقاهت دارد؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۴ ، ۱۶:۱۳
حمید رضا فتحی سقزچی

خاطره ی پنجاه وهشتم جلوگیری از غیبت کردن دیگران 


      در سال 1366 یکی از مدیران شهر مورد انتقاد مردم قرار گرفت. مردم از منش و نحوه برخورد مدیر مزبور به شدت شاکی شده بودند. تقریبا بیست نفر از مردم به نمایندگی از سوی بقیه، در جلسه ای که حاج آقا نویسی حضور داشت، شروع به بیان شکایت کردند. حاج آقا نویسی در جمله کوتاه فرمود: «من نسبت به ایشان نظری ندارم» . 

     جمله ای که ایشان بیان کرد؛ بسیار مختصر بود؛ اما معنای زیادی را در خود داشت. بنده در آن زمان جوان بودم و تصور کردم که حاج آقا نویسی نمی خواهد به حرف دل مردم گوش کند. 

    مدیر مذکور جند هفته بعد معزول گردید. از جمله ای که حاج آقا نویسی در آن جلسه گفت؛ چندین مطلب مهم آموخته می شود: 

الف: با گفتن این جمله از بروز تشتت در سطح شهر جلوگیری کرد.

ب: با خاستن از جلسه ، از بدگویی کردن نسبت به یک مدیر ارشد ممانعت کرد.

ج: در قضاوت کردن نسبت به آن مدیر عجله نکرد؛ و حرف آنان را فورا تایید نکرد. این عمل ممکن بود آن افراد را به واکنش شدیدتر و مطرح کردن قضیه در مرکز استان وادار کند.

د: حفظ آبروی افراد لازم و ضروری می دانست.

ه: با عزل آن فرد توسط مقامات استانی مشخص گردید که حاج آقا نویسی با ظرافت بسیار می تواند جو آرام شهر را حفظ کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۴ ، ۱۵:۲۴
حمید رضا فتحی سقزچی
پنجشنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۴، ۰۸:۱۴ ب.ظ

خاطره ی پنجاه و هفتم تاکید بر کم غذا خوردن

خاطره ی پنجاه و هفتم تاکید بر کم غذا خوردن 

حاج آقا نویسی نقل می کرد که روزی شیطان بر حضرت یحیی وارد شد؛ و حضرت یحیی علیه السلام از او پرسید که این طناب های مختلف و رنگارنگ چیست که با خود حمل می کنی؟ شیطان پاسخ داد: «این ها وسایل و ابزار کار من است. هر کسی را با نوع خاصی از این طناب ها به سوی خودم می کشانم و او را گول می زنم؛ و نقطه ضعف هر کسی را نیز می دانم».

حضرت یحیی پرسید:«مرا چگونه و از چه طریقی گول می زنی؟» شیطان پاسخ داد:« راه گول زدن تو را به خوبی می دانم؛ و آن این است که در هنگام غذا خوردنت ، در تو ایجاد اشتها می کنم تا بیشتر غذا بخوری؛ وقتی که غذای زیاد می خوری، سست و کاهل می شوی؛ و نمی توانی عبادت کنی و پس از خواب آلود شدن به خواب فرو می روی».

حضرت یحیی به سرعت متوجه نقطه ضعف خودش شد؛ و در همان لحظه سوگند یاد کرد که از این به بعد، هرگز سیر غذا نخورد. شیطان هم که تصمیم راسخ حضرت یحیی را مشاهده کرد؛ سوگند خورد که از این پس ، هرگز کسی را راهنمایی نخواهد کرد.

حاج آقا نویسی پس از بیان این روایت به اثرات بیماری زای زیاد غذا خوردن اشاره می کرد و توضیح می داد که نه تنها زیاد غذا خوردن برای انسان هیچ فایده ای ندارد؛ بلکه حتی آثار مخربی بر روح و روان انسان خواهد داشت؛ و برخی چیزهای منفی  را نیز افزایش می دهد. انسان های لاغر سالم تر هستند؛ و تحرک آنان در نود سالگی بیشتر و راحت تر است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۴ ، ۲۰:۱۴
حمید رضا فتحی سقزچی
پنجشنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۴، ۰۷:۵۵ ب.ظ

خاطره پنجاه و ششم دور نریختن خرده نان

خاطره پنجاه و ششم دور نریختن خرده:


ایشان در مطلبی جالب توضیح می داد که: « ما در خانه امان هرگز خرده نان را که در سفره جمع می شود؛ دور نمی ریزیم؛ بلکه جمع می کنیم؛ و هر چند وقت یک بار ، آبدوغ خیار تهیه می کنیم؛ و خرده نان ها را در کاسه می ریزیم؛ و میل می کنیم. آن قدر خوشمزه می شود که می گوییم: این الملوک و ابناء الملوک».

هنگامی که حاج آقا نویسی این جمله عربی را بیان می کرد؛ حاضران به شدت می خندیدند. معنی آن این است که پادشاهان و فرزندان آن ها کجایند؛ تا بیایند ببینند؛ که آین غذای ساده چه لذتی دارد.

این جانب، نویسنده این سطور، به تبعیت از حاج آقا نویسی همه ساله، به ویژه در فصل تابستان این غذا را

تهیه می کنم؛ و اندکی نعناء خشک و اندکی کاکوتی هم به آن اضافه می کنم؛ آنقدر لذیذ است که 

هیچ غذایی بهتر از آن وجود ندارد.

 ن 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۴ ، ۱۹:۵۵
حمید رضا فتحی سقزچی
پنجشنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۴، ۰۷:۳۵ ب.ظ

خاطره ی پنجاه و پنجم تاکید بر اسراف نکردن

خاطره ی پنجاه و پنجم : تاکید بر اسراف نکردن 


              یکی از مباحثی که شادروان حاج آقا نویسی بارها مورد تاکید قرار می داد؛ این بود که اسراف حرام است. 

            ایشان می گفت: «انسان در هیچ امری از امور زندگی نباید اسراف کند. به ویژه در مصرف آب و برق و مانند این ها تلاش کنید که به اندازه ضرورت مصرف کنید. حتی وقتی به داخل دستشویی می روید؛ این گونه نباشد که از ابتدای ورود تا هنگامی که می خواهید خارج شوید؛ شیر آب را باز بگذارید؛ و آب را بیهوده مصرف کنید».


حتی در هنگام وضو گرفتن نیز باید مواظب باشیم که با حداقل آب مورد نیاز وضو بگیریم 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۴ ، ۱۹:۳۵
حمید رضا فتحی سقزچی
يكشنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ۰۷:۲۳ ب.ظ

بیو گرافی و عکس های زنده یاد آیت الله نویسی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۴ ، ۱۹:۲۳
حمید رضا فتحی سقزچی

خاطره پنجاه و جهارم

خوش رفتاری با کودکان و جذب آنها به مسجد ی شدن 


       برخی از افرادی که به مسجد صاحب الزمان می رفتند و یا نماز گذرانی که برای حضور در نماز جمعه به مسجد جامهع  می رفتند و فرزندان خردسال خود را نیز به همراه  می بردند .

شادروان حاج آقا نویسی هر گاه کودک خردسالی را می دیدند  بر سر و صورت آن کودک دست می کشیدند و نوازش می کردند .

      این رفتار روحانیون تاثیر بسیاری زیادی بر جذب کودکان به دین و آموزه های اسلامی دارد .

کودکان و نوجوانان  سرمایه های بسیار عظیمی در مراسم دینی و مذهبی هستند . اینان در آینده ای نه چندان دور  ؛ مدیریت  خانوناده ها و جامعه را ب عهده می گیرند .

حضور کودکان و نوجوانان در مساجد و مراسم  مذهبی برکات زیادی برای جامعه دارد .

این جانب در موارد بسیار زیادی مشاهده نمودم ام که برخی روحانیون  هنگامی  که کودکی در مسجد مشاهده می کردند  دست در جیب خود می کردند و یک شکلات در می آوردند و به آن کودک می دادند .

به عنوان مثال اشاره می کنم که آقای حاج محمدرضاباقری که ازفرهنگیان بازنشسته وازمداحان قدیم یشهردلیجان  می باشد. پسری به نام میثم دارد . هنگامی که میثم باقری تقریبا 5 ساله بود  و به همراه پدرش در جلسه های قرائت قرآن شرکت می کرد . مرحوم حاج آقا نویسی با او مزاح می کرد . 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۴ ، ۱۸:۲۹
حمید رضا فتحی سقزچی

خاطره پنجاه و سوم

ترجیح منافع ملی بر منافع جناحی اشخاص 


     شادروان حاج آقانویسی در خطبه های نماز جمعه ؛ منافع ملی را بر منافع افرادی خاص ترجیح می داد .

مثالی که ذکر می کنم  این قضیه را به وضوح روشن می کند . در چهاردهم اسفند ماه 1359 شمسی حوادث خطرناکی در تهران اتفاق افتاد و رئیس جمهور وقت با اقدامات ناسنجیده و ناپخته اش ؛ به بروز اختلافات خطرناک دامن می زد .

    جامعه ما بصورت دو قطبی  در آمده بود   به گونه ای که حتی در داخل خانواده ها هم مشاهده می گردید  که برخی از اعضای خانواده ها  در تشخیص حق و باطل  با مشگل جدی روبرو  بودند .

برخی از افراد که در نماز جمعه  حضور می یافتند  ؛ سئوالاتی را می نوشتند و سئوالاتی را راجع  به مسایل  سیاسی و به ویژه  اختلافات موجود می پرسیدند .

شادروان حاج آقا نویسی به ظرافت خاصی از کنار این مباحث عبور می کرد  و از طرح سئوالات مذکور  اجتناب می کرد . ایشان منافع ملی و نظام مقدس جمهوری اسلامی را بالاتر از منافع یک جریان خاص می دانست .

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۴ ، ۱۸:۲۸
حمید رضا فتحی سقزچی
يكشنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ۰۶:۲۷ ب.ظ

خاطره پنجاه و دوم - تاکید بر حریص بودن انسان

 

خاطره پنجاه و دوم

تاکید بر حریص بودن انسان

در روایات  می خوانیم  که الانسان  حریص  ما منع یعنی انسان برهر چه منع می شود حریص می گردد .

مرحوم حاج آقا نویسی  تاکید داشت  که انسان همیشه حریص است و در امور دنیایی و مادی هرگز مانع نمی شود .

حاج آقا نویسی مثالی را ذکر می کرد و می گفت :

( اگر همه  شهر دلیجان را به یک فرد بدهند ؛ چون انسان همیشه حریص می باشد . در این فکر خواهد  بود که شهر نیم ور را هم ضمیمه اموالش کند . ) 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۴ ، ۱۸:۲۷
حمید رضا فتحی سقزچی
يكشنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ۰۶:۲۶ ب.ظ

خاطره پنجاه و یکم پرهیز از القاب

خاطره پنجاه و یکم :

پرهیز از القاب 


شادروان حاج آقا نویسی  نسبت به القاب رایج بی تفاوت بود . در سال 1371 شمسی که انتخابات مجلس خبرگان  رهبری برگزتار گردید ؛ چهار تن از استان مرکزی مورد تایید شورای نگهبان  قرار گرفتند . این بدان معنی است که افراد مذکور  به عنوان مجتهد شناخته شده اند . .

قبل از برگزاری انتخابات  به اتفاق چند تن از دوستان و رفقای حزب الهی به منزل حاج آقا نویسی رفتیم . آقای حاج محمد رضا باقری  که از فرهنگیان بازنشسته و از مداحان قدیمی شهر دلیجان می باشد  و در آن جمع حضور داشت به حاج آقا نویسی گفت :

( خداوند را شاکریم که شما هم جزو کاندیداهای مجلس خبرگان رهبری هستید  و از شهر دلیجان مورد تایید قرار گرفته اید . با توجه به این که شورای نگهبان اجتهاد شما را مورد تایید قرار داده است آیا اجازه می دهید  عنوان شما را تغییر دهیم؟ و از عنوان (آیت الله ) استفاده کنیم؟

مرحوم حاج آقا نویسی به سرعت پاسخ منفی داد و تا آخرین روزهای عمرش هرگر اجازه نداد  که ایشان را به عنوان ( آیت الله ) مورد خطاب قرار دهند . 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۴ ، ۱۸:۲۶
حمید رضا فتحی سقزچی
چهارشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۴، ۰۸:۴۷ ب.ظ

عزاداری اهالی روستای سقزچی در محرم 1394

گزارش تصویری از عزاداری اهالی روستای سقزچی در ایام محرم

گزارش تصویری از عزاداری اهالی روستای سقزچی در ایام محرم

روستای سقزچی در دهستان ویلکیج جنوبی همچون جای جای ایران اسلامی در سوگ سرور و سالار شهیدان غرق ماتم و عزا شد.

به گزارش وبسایت جامع ویلکیج: اهالی این روستا طبق سنت پیشینیان خود همه ساله در شب های محرم به زنجیر زنی پرداخته و در صبح روز عاشورا با به راه انداختن دستجات عزاداری، زنجیر زنان از مسجد جامع روستا به سمت قبرستان روستا حرکت می کنند و پس از زیارت قبور در گذشگان و شهیدان روستا و همچنین سید جلیل القدر میر خلیل آقا به سمت مسجد جامع روستا بازگشته و طی آیینی دیرینه اقدام به سینه زنی (شاه حسین. وای حسین) می پردازند. در پایان نیز با همکاری جوانان و پیشکسوتان روستا مراسم شبیه خوانی را در مرکز روستا برگزار می نمایند.

photo_2015-10-26_10-56-32

photo_2015-10-26_10-56-36

photo_2015-10-26_10-56-43

photo_2015-10-26_10-56-47

photo_2015-10-26_10-56-56

photo_2015-10-26_10-57-00

photo_2015-10-26_10-57-17

photo_2015-10-26_10-57-21

photo_2015-10-26_10-57-44

photo_2015-10-26_10-57-49

photo_2015-10-26_10-57-53

photo_2015-10-26_10-57-57

photo_2015-10-26_10-58-01

photo_2015-10-26_10-58-12

photo_2015-10-26_10-58-15

photo_2015-10-26_10-58-19

عکس ها از: آقایان کرامت و میکائیل خانمحمدی و آقای فصیحی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۴ ، ۲۰:۴۷
حمید رضا فتحی سقزچی
دوشنبه, ۴ آبان ۱۳۹۴، ۰۵:۲۳ ب.ظ

معرفی کتاب از هجر تا وصال

 


                           معرفی کتاب

 

  


مختصری درباره  کتاب « از هجر تا وصال ، ملاقات های مرحوم محمد جواد شکرین و مرحوم سید علی حسینی دولت آبادی با امام زمان علیه السلام » نوشته حمیدرضا فتحی سقزچی، عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد نراق

این کتاب معرفی‌نامه‌ای است از دو دل‌داده باریافته به محضر حضرت بقیة‌الله(عج) که در عصر ما می‌زیسته‌اند و در اجتماع امروزی رفت‌وآمد داشته‌اند، باشد که باورمان شود‌، تشرف‌های متقن و حقیقی، ویژه قرون گذشته نبوده و در روزگار حاضر نیز می‌توان آن خورشید عالم‌تاب را یافت و سر بر قدم‌هایش سائید.

این کتاب طی سه بخش کلی به معرفی دو تن از مردان خدا و شیقتگان حضرت ولی عصر(ع) یعنی مرحوم محمدجواد شکرین و مرحوم ‌سید‌علی حسینی دولت‌آبادی می‌پردازد.

در بخش نخست، طی شش گفتار به بحث ملاقات با امام زمان(ع) پرداخته شده است. در بخش دوم به معرفی شیخ‌محمد‌جواد شکرین می‌پردازد و دارای سه گفتار است و در بخش سوم نیز طی هشت گفتار، مرحوم سیدعلی حسینی دولت‌آبادی معرفی می‌شود.

 از امتیازات این کتاب که توسط انتشارات «خلق» وابسته به مؤسسه فرهنگی دارالهدی (مرکز تخصصی اخلاق حوزه علمیه قم) در ۳۲۰صفحه و در شمارگان۲۱۰۰ نسخه به زیور طبع آراسته شده است، دقت در نقل تشرفات و استفاده از سخنان و خاطرات چند عالم بزرگوار مرتبط با آن دو مرحوم است که به کتاب استحکام و اتقان ویژه‌ای بخشیده است.

انگیزه ی حمید رضا فتحی سقزچی برای نگارش این اثر ارزشمند:  

در زمستان سال ۱۳۸۲ که این استاد دانشگاه در یکی از جلساتی که در محضر حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ‌جعفر ناصری، فرزند آیت‌الله حاج شیخ‌محمد ناصری حضور داشته است، پس از اشاره این عالم ربانی به مقام تشرف مرحوم محمد‌جواد شکرین و مرحوم سیدعلی حسینی دولت‌آبادی، تلاش خود را برای یافتن حقایقی از زندگانی آن دل‌باختگان حضرت حجت‌(ع) آغاز می‌کند که ماحصل آن انتشار این کتاب ارزشمند می‌شود که مطالعه آن را به تمامی عاشقان آخرین ذخیره الهی، حضرت امام زمان(عج) توصیه می‌کنیم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۴ ، ۱۷:۲۳
حمید رضا فتحی سقزچی
دوشنبه, ۴ آبان ۱۳۹۴، ۰۵:۱۶ ب.ظ

بیو گرافی مختصر از آیت اله نویسی

حضرت ایت الله حاج حسین رجبی نویسی امام جمعه ی فقید شهرستان دلیجان از توابع استان مرکزی در اول فروردین ماه 1314 شمسی در روستای نویس از توابع قم دیده به جهان گشود .تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش اغاز و از سال 1328 وارد حوزه ی علمیه ی قم شدند. دروس مقدمات وسطح را نزد ایات عظام مشکینی  ومحمد مجاهدی و سید محمد باقر  سلطانی طباطبایی به پایان رساند ودروس خارج فقه و اصول را نزد ایت الله بروجردی - امام خمینی - محقق داماد - گلپایگانی و محمد علی اراکی تلمذ نمود و همزمان با تحصیل به تدریس در حوزه ی علمیهی قم پرداخت. وی در ان دوران با اکثر علمای  بزرگ و شخصیت هایی که بعدا در دوران انقلاب از بزرگان انقلاب بودند همدرس و با هم مباحثه بود به گونه ای که همین امر باعث شده بود پس از پیروزی انقلاب شخصیت علمی ایشان  مورد احترام و اقرار کارگزاران نظام قرار گیرد.
 وی از ایات عظام امام خمینی و گلپایگانی و مرعشی نجفی و دیگر مراجع اجازه تصدی و رسیدگی به امور حسبیه و وجوه شرعیه داشتند. در سالهای قبل از پیروزی انقلاب  وبا اغاز قیام 15 خرداد 1342 شمسی  به فعالیتهای سیاسی روی اورد و در جریان مدرسه فیضیه مورد ضرب و شتم نیروهای پهلوی قرار گرفت.
ایشان در سال 1346 به دعوت عده ای از مومنین و به عنوان یکی از روحانیون شهر به منظور انجام امورامامت جماعت مسجد صاحب الزمان شهر دلیجان از قم به دلیجان نقل مکان مینماید. در دوران اوج گیری انقلاب محور مبارزه با نظام شاهنشاهی در شهر دلیجان میگردند وبه سبب فعالیتهیش دستگیر و در اراک شکنجه شد اما پس از اعتصاب  مردم دلیجان ازاد میگردند.پس از پیروزی انقلاب قبل از استقرار کمیته ها و سایر نهادها به دلیل شناخت خوب مردم با گماردن افراد ذیصلاح  به رتق و فتق امور میپردازند تا اینکه در 25 فروردین 1358 به دنبال درخواستهای مکرر مردم از سوی امام خمینی به عنوان امام جمعه ی شهر دلیجان معرفی شدند و از ان پس تا قبل از رحلت نیز این مسیولیت را به نحو شایسته ای انجام میدادند.
وی در خرداد 1378 در حالیکه مشغول ایراد خطبه های نماز جمعه بودند از سوی یکی از افراد گروهک مهدویت ترور گشته و از ناحیه ی سینه وکتف و دست چپ به شدت مجروح و تا مرز شهادت پیش رفتند وبه درجه ی جانبازی نائل امدند ودست چپ ایشان از کار افتاد به صورتی که این ضایعه طی سالیان گذشته موجب ناراحتی ایشان میگشته است. با این حال مصائب را تحمل و مجدانه امور را پیگیری می نمودند.
ایت الله نویسی این مرد فاضل و با تقوی در روزهای پایانی تیر ماه 1385 به علت تشدید بیماری قند که ناشی از صدمات جراحات دست و ریه اش بود دچار نارسایی های قلبی شده بودند ابتدا در بیمارستان امام صادق (ع) دلیجان بستری و سپس در بیمارستان سینای اصفهان تحت معالجه قرار گرفتند که اقدامات در مانی  موثر واقع نشده و سرانجام در صبح روز شنبه 28 امرداد 1385 دار فانی را وداع  وپیکر پاکش بنا به اصرار مردم عالم دوست دلیجان و کسب اجازه از خانواده ی بزرگوارش  در جوار شهدای دلیجان مدفون و زیارتگاه مردم دلیجان گشت.بر نویسی های عزیز اگر واجب نباشد،جایزاست یاد  ایشان را همواره زنده نگه دارند 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۴ ، ۱۷:۱۶
حمید رضا فتحی سقزچی

این نوشتار به مناسبت چهلمین روز ارتحال آیت الله نویسی و در تاریخ  1385.6.25

 

  توسط این جانب حمید رضا فتحی سقزچی تهیه و منتشر گردید


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com




 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۴ ، ۱۷:۱۱
حمید رضا فتحی سقزچی
شنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۴، ۰۹:۴۱ ب.ظ

خاطره پنجاهم پاسخ دادن در خور فهم افراد

خاطره پنجاهم پاسخ دادن در خور فهم افراد

در روایت آمده است : « کلم الناس علی قدر عقولهم» ، یعنی به اندازه فهم و درک افراد، با آنان سخن گویید. بسیار اتفاق می افتد که کسی سخنی می گوید، اما چون سخن اش پیچیده و غامض است؛ مخاطب نمی تواند هدف اصلی سخن ران را بفهمد؛ و چه بسا در برخی مواقع این قضیه بحرانی تر می شود؛ و مخاطب دچار بد فهمی می شود.

حاج آقا نویسی خیلی واضح و روشن سخن می گفت. مثال هایی را به خاطر می آورم:در سال 1362 در کنکور سراسری شرکت کردم . یکی از سوالات کنکور راجع به معامله کالی به کالی بود. معنی اش را نمی دانستم. از چند نفر پرسیدم؛ آن ها هم نتوانستند جواب بدهند. سپس به مسجد صاحب الزمان (ع) رفتم و از حاج اقا نویسی پرسیدم. ایشان سوال مرا پاسخ داد و با ذکر یک مثال و گرفتن 

مسجد صاحب الزمان دلیجان- عکس از فتو وبلاگ دلیجان دلیجان - استان مرکزی


مسجد صاحب الزمان دلیجان- عکس از فتو وبلاگ دلیجان دلیجان - استان مرکزی


کتابی که در زیر بغلم بود؛ توضیح داد که اگر مبیع و ثمن هر دو نسیه باشند؛ به این  نوع داد و ستد( معامله کالی به کالی) گفته می شود.

در جلسه ای فردی پرسید: چرا به کسی که سید است می گویید: اولاد پیامبر؟  سوال کننده تصور کرد که سوال سختی را مطرح کرده است. حاج آقانویسی به آن آقا گفت: اگر شما دخترتان را شوهر دهید؛ نوه های او چه دختر باشند و چه پسر؛ به شما و همسرتان محرم هستند؛ بنابر این تا هزار سال بعدهم نوه ها و نواده های شما، در واقع  اولاد شما محسوب می شوند. فرد سوال کننده خوشحال شد؛ و مانند کسی که چیزی را کشف کرده باشد چهره اش شکوفا شد.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۴ ، ۲۱:۴۱
حمید رضا فتحی سقزچی
چهارشنبه, ۸ مهر ۱۳۹۴، ۰۷:۲۲ ب.ظ

خاطره چهل و نهم چگونگی تشویق کردن

چگونگی تشویق کردن 

یکی از شیوه های مدیریت مطلوب این است که باید افرادی که کار مثبتی انجام می دهند مورد تشویق قرار دهیم. و تشویق کردن نیز فی المجلس باشد؛ یعنی به طور سریع ، و در همان جلسه انجام گیرد. در جلسات مختلف ، کسانی که به دلایل مختلف موجبات رضایت و خوشحالی حاج آقا نویسی را فراهم می کردند؛ حاج آقا نویسی فورا آنان را مورد تشویق قرار می داد. چند نمونه از این ها را مورد اشاره قرار می دهم:


پس از پیروزی انقلاب اسلامی ،حجت الاسلام حاج شیخ علی رضا نظری، جلسه های هفتگی قرائت قرآن را آغاز کرد و این جلسات ، به نوبت در منزل یکی از برادران قاری قرآن تشکیل می گردید. برخی از این برادران در جریان جنگ تحمیلی به شهادت رسیدند. حجت الاسلام نظری به عنوان نماینده مجلس به مجلس دوم راه یافت. پس از آن مدیریت جلسات بر عهده ی حاج آقا نویسی بود. حاج آقا نویسی به نحوه ی قرائت افراد توجه می کرد؛ کسانی که قواعد تجوید و نحوه ی صحیح تلاوت و مخرج حروف را رعایت می کردند؛ با صدای بلند می گفت: « احسنت ».

گاهی جلسات شعر خوانی تشکیل می شد؛ حاج آقا نویسی به کسی که شعر زیبایی سروده بود؛ می گفت: « احسنت» این جانب در روز 15 خرداد 1368 که مراسم ترحیم ارتحال امام خمینی (ره) در مسجد صاحب الزمان(ع) _ مسجدی که ایشان از ابتدای ورود به دلیجان تا پایان 

عمرش در آن اقامه نماز جماعت می کرد _ برگزار گردید


مسجد صاحب الزمان دلیجان- عکس از فتو وبلاگ دلیجان دلیجان - استان مرکزی

مسجد صاحب الزمان دلیجان- عکس از فتو وبلاگ دلیجان دلیجان - استان مرکزی

؛ مقاله ای چهار صفخه ای را نوشتم؛ و در آن مراسم خواندم. مقاله ام را با این شعر عربی آغاز کردم:


یا اهل یثرب، لا مقام لکم بها        قتل الحسین فادمعی مدرارا

       والجسم منه بکربلا مضرجوا      والراس منه علی القناه یداروا 


پس از پایان مقاله ام حاج آقا نویسی در سخنرانی اش، در همان جلسه مرا تشویق کرد و تشکر نمود. 


گاهی که حاج آقا نویسی با صدای خیلی بلند کسی را تشویق می کرد؛ در بین دوستان و رفقای مان معروف شده بود که حاج آقا نویسی امروز برای تشویق فلانی« احسنت » بزرگ را بر زبان آورد. (احسنت مسره ؛ به کسر میم و تشدید سین مفتوح و فتح راء  ، یعنی احسنت بزرگه). احسنتی که خیلی بزرگ است.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۹۴ ، ۱۹:۲۲
حمید رضا فتحی سقزچی
چهارشنبه, ۸ مهر ۱۳۹۴، ۰۷:۰۷ ب.ظ

خاطره چهل و هشتم فراموش نکردن یاد خدا

فراموش نکردن یاد خدا



بعضی وقت ها که به هر دلیلی به ملاقات  حاج اقا نویسی می رفتم؛ هنگام خداحافظی از ایشان درخواست می کردم که نصیحت و توصیه ای به بنده داشته باشند. ایشان یکی از این دو جمله را به زبان می آورد: به یاد خدا باشید؛ تا خدا هم به یاد شما باشد.  خدا را فراموش نکنید؛ تا خدا هم شما را فراموش نکند.


   همان گونه که در متن وصیت نامه مشاهده می کنید؛ حاج آقا نویسی این جملات را عینا در متن وصیت نامه اش نیز مورد تاکید قرار داده است.


 





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۹۴ ، ۱۹:۰۷
حمید رضا فتحی سقزچی
چهارشنبه, ۸ مهر ۱۳۹۴، ۰۶:۵۸ ب.ظ

خاطره چهل و هفتم متن وصیت نامه


باسمه تعالی

                                                                                                                           


مخفی نماند بر این که بعد از شهادت به وحدانیت خدا و رسالت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله و اقرار به این که هر چه آن حضرت از جانب خداوند تبارک و  تعالی آورده است بر حق است؛ و اقرار به این که ائمه اثنی عشر ع که اول آن ها علی ابن ابی طالب است؛ و آخر آن ها امام زمان عجل الله فرجه الشریف است


اوصیاء بر حق حضرت رسول اکرم است؛ و بعد از شهادت به قیامت و عالم برزخ و معاد و آن چه از اصول دین و فروع دین است _ وصی خود قرار دادم برادر خود محمد رجبی نویسی را که بعد از این که فوت کردم و یا شهادت در راه خدا که آرزوی حقیر است نصیبم شد؛ آن چه از اموال دارم بعد از اداء مهریه همسرم و مراسم مخارج ایام ثلاثه و هفته و چهلم و سال و غیره مه مناسب با شئون این جانب باشد؛ و محل دفن مناسب، سه قسمت شود: یک قسمت آن یعنی یک ثللث آن به مصرف کارهای خیر عام المنفعه رسیده شود؛ و چنان چه ممکن شد؛ به مصرف ساختمان مدرسه علمیه ای در قم و یا مسجدی که نمازخوان دارد در قم ، و یا جای دیگری که اولویت دارد؛ رسیده شود. و کتاب هایم آن چه هست به کتاب خانه های عمومی قم ، یعنی به یکی از آن ها اهدا شود. و در ضمن تا این تاریخ ، نماز و روزه ، و حق الناس در ذمه ام نمی باشد؛ و لیکن از تمام هم وطنان و همسایگان، چه همسایه خانه و غیره و تمام کسانی که با آن ها معاشرت داشته ام؛ حلالیت می طلبم. و این جانب نیز تمام کسانی که به نحوی حقی بر آن ها پیدا کرده ام از غیبت و غیره حلال می کنم؛ و به بعضی از رفقاء مبالغی به عنوان قرض الحسنه دادم که باید بپردازند.و در خاتمه تمام فامیل هایم و مخصوصا برادران و خواهرهایم و فرزندان آن ها را توصیه به تقوی و نماز اول وقت و حفظ نظام جمهوری اسلامی می نمایم.و دز در تمام حالات خدا را فراموش ننمایند؛ تا خدا آن ها را فراموش نکند؛ و هر که به این وصیت نامه عمل ننماید؛ و یا تبدیل کند؛ به لعنت خدا و نفرین رسول و اولیاء خدا، گرفتار شود.

حسین رجبی نویسی 

بسمه تعالی


چون عازم برای عمل جراحی قلب بودم به عنوان یادداشت این وصیت نامه را نوشتم و هر وصیتی جز این وصیت نامه از درجه اعتبار ساقط است

حسین رجبی نویسی 10- 10- 73

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۹۴ ، ۱۸:۵۸
حمید رضا فتحی سقزچی
دوشنبه, ۶ مهر ۱۳۹۴، ۰۹:۴۶ ب.ظ

دست خط وصیت نامه آیت الله نویسی



دست خط وصیت نامه ی حاج آقا نویسی 





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۴ ، ۲۱:۴۶
حمید رضا فتحی سقزچی

خاطره چهل و ششم 

تاکید بر انجام کارها برای رضای خدا

 

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

     مرحوم حاج آقا نویسی پیوسته تاکید داشت .انسان باید هر کاری می کند . قصدش رضای خدا باشد ، یعنی برای رضایت خداوند آن کار را انجام دهد .

هنگامی که حاج آقا نویسی با معلمان سخن می گفت تاکید می کرد که یک معلم می تواند برای تدریس و درس دادن دروس مختلف ، نیت و قصد خود را رسیدن به رضای خدا قرار دهد .

درست است که یک معلم برای گرفتن حقوق ماهیانه تلاش می کند و زحمت می کشد ، اما این مساله ، هیچ منافاتی با این نکته ندارد که هم حقوق بگیرد و هم نیت خود را رضایت خداوند قرار دهد .

 

زنده یاد آیت الله نویسی در حال سخنرانی در دانشگاه

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

هنگامی که حاج آقا نویسی در دانشگاه حضور می یافت و برای دانشجویان سخن می گفت تاکید می کرد که دانشجویان باید درس بخوانند. و مدرک بگیرند ، اما هدف اصلی خود را رضای خداوند قرار دهند. یعنی همه ی تلاش ، کوشش ، استخدام و مدرک گرفتن خود را در جهت رضایت خداوند متعال قرار دهند .

یاد آوری می کنم که دانشگاه آزاد اسلامی واحد نراق در سال های پایانی دهه ی شصت تاسیس گردید . اولین رئیس آن حجت الاسلام و المسلمین حاج سید مصطفی روحانی فرزند سید ابو الفضل بود . هنگامی که حاج آقا روحانی به عنوان نماینده مجلس شورای اسلامی انتخاب گردید ، حاج آقا نویسی با اهداء یک جعبه شیرینی او را بدرقه کرد .

  تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

متذکر می گردم این جانب در سال 1371 به دانشگاه آزاد اسلامی واحد نراق پیوستم . دو فقره از عکس های آن زمان را در این پست قرار می دهم .

 

 ایستاده از چپ: آقای دکتر جمشید شریفیان_ حمید رضا فتحی سقزچی در تاریخ 2 مرداد1371 آزمون سراسری دانشگاه آزاد اسلامی-

 ساختمان دانشکده علوم انسانی دانشگاه آزاد اسلامی واحد نراق، اولین و قدیمی ترین ساختمان این واحد دانشگاهی است که توسط فردی نیکوکار احداث و راه اندازی گردید.

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

 

 از راست: آقای حاجی زاده کارمند دانشگاه ، دکتر کریم زارع معاون آموزشی دانشگاه آزاد اسلامی و فرزندش، دکتر محمد مهدی مظاهری رییس واحد نراق، دکتر جمشید شریفیان، حمید رضا فتحی سقزچی، زنده یاد سید محمد رضوی مدرسین رشته حقوق - در تاریخ 2 مرداد 1371 - بازدید از اولین رایانه دانشگاه که با ویندوز 98 کار می کرد.

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

حاج آقا نویسی تاکید داشت که حتی اگر به حیوانات غذا می دهید . هدف و نیت شما جلب رضایت خداوند سبحان باشد .

 

       آیت الله نویسی امام جمعه دلیجان و حجت الاسلام سید مصطفی روحانی نخستین رییس دانشگاه آزاد اسلامی واحد نراق 


 

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

قضیه ای  که تعریف  می کنم افسانه نیست ، بلکه واقعیتی است که در  بسیاری از کتاب های تاریخ به آن اشاره شده است .

مسجد سید اصفهان، یکی از وسیع ترین ، زیبا ترین و با عظمت ترین مساجد اصفهان است . در دوران پیروزی انقلاب ، تظاهرات عظیمی در آن برپا می شد؛ و امروزه نیز تجمعات بسیار بزرگ در آن برگزار می شود. .

این مسجد عظیم، توسط حجت السلام سید محمد باقر شفتی ، احداث گردیده است. هنگامی که او این مسجد عظیم را پایه گذاری کرد؛ عده ای از او پرسیدند: ( تو بسیار فقیر و تنگ دست بودی ، چگونه توانستی این مسجد عظیم را احداث کنی)

او در پاسخ گفت :

( زمانی که قحطی آمد و مردم برای زنده ماندن خود گوشت مردار و گوشت گربه و ... را می خوردند . ؛ من هم مانند دیگران از شدت گرسنگی و قحطی در حال مرگ بودم . تمامی آن چه را که پس انداز کرده بودم  . در دست گرفتم و به نانوایی مراجعه کردم؛ تا بتوانم یک قرص نان بخرم . جمعیت انبوهی در جلوی نانوایی تجمع کرده بودند و من پول و پس اندازم را دادم و یک قرص نان خریدم . وقتی که به خانه باز می گشتم سگ ماده ای را دیدم که روی زمین افتاد بود و پستان هایش از شدت گرسنگی خشکیده بود ، بچه هایش هم در حال مردن بودند . من با خود اندیشیدم؛ اگر من بمیرم فقط یک نفر هستم؛ اما این سگ ماده، چندین توله دارد و اگر بمیرد . همه  توله هایش نیز خواهند مرد . بنا بر این برای رضای خدا نان را خرد کردم؛ و در جلوی سگ گذاشتم. ایستادم و نگاه کردم ببینم چه می شود.

 

سگ ماده، نان را خورد؛ و پستانش بزرگ شد؛ و توله هایش شروع به شیر خوردن کردند . در همان لحظه دیدم که سگ ماده سرش را به سوی آسمان بلند کرد؛ و من احساس کردم که این سگ ماده، مرا دعا می کند .

به خانه ام آمدم  و به سمت قبله خوابیدم و پارچه ای روی سرم کشیدم. دعاهایی خواندم و شهادتین را گفتم .

حدود یک ساعتی گذشت . فردی آمد و در زد و پرسید: آیا شما سید شفتی هستید . ؟ گفتم بله .

گفت : من تاجرهستم. یک کشتی پارچه  از هندوستان آورده بودم؛ و نذر کردم؛ اگر به  سلامت رسیدم و پارچه ها را فروختم؛ مبلغ بیست تومان آن را به شما بدهم.

 اکنون آمده ام که نذر خود را اداء کنم؛ و این مبلغ پول را به شما بدهم . من بسیار شگفت زده شدم؛ زیرا بیست تومان پول، مبلغ بسیار هنگفتی بود؛ که هرگز در خواب هم ندیده بودم . از او پرسیدم: با این همه پول چه کنم؟ او پیشنهاد کرد؛ من بخشی از این پول را در بر دارم؛  و مابقی آن را به عنوان  مشارکت در واردات پارچه به خودش تحویل بدهم. یعنی در سود و زیان آن شریک شویم. من این پیشنهاد را پذیرفتم .

آن فرد در هر مرتبه ای که از هندوستان پارچه می آورد؛ مبالغ هنگفتی پول به من می داد.

من تصمیم گرفتم با پول هایی که از این طریق به دست می آورم ؛ در محله ی «بید آباد» زمین های وسیعی را جهت احداث مسجد خریداری کنم؛ بنا بر این مسجد مذکور را از این طریق احداث کردم ).

     من فقط یک قرص نان به سگ ماده ای دادم؛ اما خداوند متعال برکات عظیمی به من مرحمت کرد.

 

برای آگاهی بیشتر از تاریخچه مسجد سید اصفهان و زندگی نامه حجت الاسلام  سید شفتی بر روی (( ادامه مطلب )) کلیک کنید .


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۵۴
حمید رضا فتحی سقزچی
يكشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۵۳ ق.ظ

خاطره چهل و پنجم - مبارزه با خرافات

خاطره چهل و پنجم

مبارزه با خرافات



     یکی از مسائلی که شادروان حاج آقا نویسی با آن مخالفت می ورزید (خرافات ) بود . مرحوم حاج آقا نویسی در یکی از سخنرانی هایش گفت :

    ( گاهی برخی از خواهران تلفن می زنند و می گویند؛ خروسی دارند که در طول روز می خواند . این خواهر ها می پرسند؛ علت آن چیست ؟ و با این حیوان خانگی چکار کنند ؟ من بارها  گفته ام به این قبیل مسائل توجه و اعتنا نکنید . خروس یک حیوان است و گاهی اوقات می خواهد سحر ها بخواند و گاهی می خواهد در روز بخواند . در این فکر نباشید که اگر خروسی در روز بخواند ، خوش یمن نیست و یا اینکه خبری بد در راه است و این قبیل حرفها ...)



     قبلا هم گفته ام که چون حاج آقا نویسی گاهی اهل مزاج و شوخی بود وقتی که سخنانش به این جا می رسید  در پایان می گفت : ( اگر احساس می کنید که خروس شما ، بی محل می خواند ، می توانید آن را به یک طلبه یا روحانی هدیه بدهید ...).

    وقتی صحبت حاج آقا نویسی به این جا می رسید ، حاضران به شدت می خندیدند .


خرافات در کشورهای مختلف


     در یکی از روزها برای خواندن نماز جماعت ظهر و عصر به مسجد جامع رفتم. جمعیت اندکی حضور داشتند؛ زیرا روز 13 فروردین بود و مردم به سیزده به در رفته بودند .

     مرحوم حاج آقا مصطفی حائری – خدایش رحمت کند – روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  را در دفترچه ام یاداشت کرد که مضمون ترجمه ی آن چنین بود ( به روزهای سال ، نحس نگویید؛ زیرا برای شما نحوست خواهد آورد ).

     حاج آقا حائری توضیح داد که ( اشتباه بزرگی است که مردم فکر می کنند  روز 13 فروردین ، نحس است . اگر نحس است پس چرا حضرت علی  علیه السلام  در روز سیزده رجب متولد گردید) .

     به هر حال مرحوم حاج آقا نویسی و نیز  مرحوم حاج آقا حائری با هر گونه خرافات، مخالفت می کردند.

     این نکته را توضیح دهم که اگر در امر دین خدا ، موضوعی  جدید ایجاد شود ، به این اقدام، بدعت گفته می شود؛ که حرام است .

 روایتی وجود ندارد که گذاشتن دسته گل و تاج گل را بر روی قبر مردگان تایید کند .

 روایتی وجود ندارد که بگوید برای مردگان خود آیینه و تفت بگذارید و شمع روشن کنید .

  این قبیل امور علی الظاهر از غرب و مسیحیت وارد جوامع مسلمان شده است. ما نباید از آنان تقلید کنیم. مکتب اسلام دستورات کامل تر و بهتری را در باره ی تکریم اموات وضع نموده است.

 اگر این قبیل امور به معنای بدعت در دین خدا باشد حرام است .

وظیفه ما مسلمانان است که اعمال ، رفتار و اعتقادات خود را از مرجع تقلید خود بپرسیم و استفتاء کنیم .

 چشم زخم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۵۳
حمید رضا فتحی سقزچی
يكشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۵۲ ق.ظ

خاطره چهل و چهارم - حاج آقا نویسی و بیان خاطرات حج

 

خاطره ی چهل و چهارم  :

 

             مرحوم حاج آقا نویسی و بیان خاطرات حج

 

 

جدا کننده متن, جدا کننده متن جدید, جدا کننده متن زیبا, انواع جدا کننده متن, عکس جدا کننده متن

          مرحوم حاج آقا نویسی به عنوان روحانی کاروان حج در طول سال های طولانی به سرزمین حجاز اعزام می گردید . در طول چهار هفته ای که حضور نداشت حاج آقا کاظم زاده به عنوان امام جمعه ی موقت، نماز جمعه را اقامه می کرد .

         حاج آقا نویسی پس از بازگشت از حج برخی خاطرات حج را از تریبون نماز جمعه بیان می کرد . در یکی از صحبت هایش فرمود :

     ( در مسجد الحرام با یکی از حجاج کشور های آفریقایی درباره مسائل سیاسی و اجتماعی مسلمانان بحث و گفتگو می کردم . آن فرد آفریقایی از من پرسید: من این؟ یعنی اهل کدام شهر هستی؟ من گفتم : مدینه قم ، یعنی از شهر قم هستم . او گفت : عسگر الخمینی؟  یعنی شهر قم که لشگر امام خمینی است ؟ من گفتم : لا ، لا ، کل الایران عسکر الامام الخمینی. یعنی نه ، نه ، همه ی ایران لشگر امام خمینی است ).

         حاج آقا نویسی بارها این روایت را می خواند: هر کس مستطیع شود و به حج نرود؛ در لحظه ی مرگ ، به او گفته می شود: مت یهودیا او نصرانیا ؛ یعنی بمیر، می خواهی به دین یهود بمیر ، یا به دین نصارا بمیر . 

    چون سخن از حج واجب به میان آمد؛ این جانب عکس ها و خاطراتی از حج تمتع سال 1391 را در این پست قرار می دهم. ابتدا دلیل این کار را توضیح می دهم: 

     پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم در روز غدیر خم فرمود: (هر کس که من مولای اویم؛ پس این علی مولای اوست). سپس ولایت مداران را دعا فرمودند و گفتند: (اللهم وال من والاه)؛ و در جمله ای دیگر فرمودند: (افرادی که در این جا حاضرند؛ این مطلب (یعنی مساله ولایت و ضرورت ولایت مداری) را به غایبان برسانند)؛ یعنی به آنان اطلاع دهند.

     بر همین اساس ، در طول قرن های گذشته کسانی که از سفر حج بر می گشتند؛ مطالب مربوط به ولایت را برای جوان ها بازگو می کردند؛ کتاب و سفرنامه می نوشتند؛ یا سخن رانی می کردند؛ و از  راه های مختلف، این چراغ را همواره روشن نگه می داشتند. 

     در دورانی که بنده نوجوان بودم ؛ کسانی که از حج بر میگشتند، دوربین هایی پلاستیکی را به عنوان سوغات می آوردند. هنگامی که آن را به سمت خورشید می گرفتیم عکس هایی از مکه و مدینه و دیگر اماکن متبرک را مشاهده می کردیم. در واقع این دوربین ها و تصاویر، تمهیداتی بود که بزرگترها می خواستند ما را با ولایت آشنا کنند. آنان دستور پیامبر اکرم(ص)  را به هر طریق ممکن به ما ابلاغ می کردند؛ زیرا ما چهارده قرن قبل غایب بودیم؛ کسانی که حاضر بودند ولایت را به ما رساندند؛ و ما نیز موظف ایم ولایت را از هر طریقی که ممکن است ( ولو با نشان دادن چند عکس) به جوان ها و نسل بعد از خود منتقل کنیم.

     خداوندا این چراغ و دفتر را هماره به روی مشتاقان گشوده بدار.

     مرحوم حاج آقا نویسی در آن دوران، خاطرات حج را برای ما که جوان بودیم بازگو می کرد. ما هم موظفیم این خاطرات را برای نوجوانان بازگو کنیم؛ و فرزندان ما نیز ملزم و موظف هستند که خاطرات حج را به نسل و نسل های بعدی منتقل نموده و بازگو کنند. و اکنون چهارده قرن است که این سفره عظیم الاهی برای مسلمانان پهن شده است.

      اکنون چند عکس را با توضیحاتی مختصر در این پست قرار می دهم.


این جا درب ورودی منزل حضرت زهرا سلام الله علیها می باشد حکام سعودی بر آن  قفل زده اند. و دیواری یک متری کشیده اند تا هیچکس نزدیک نشود. در زمان حیات حضرت زهرا سلام الله علیها نیز فردی که اسمش را نمی آورم به نوکرش، قنفذ - که فردی سیاه پوست، درشت هیکل و بسیار خشن بود؛ دستور داد هیزم بیاورد و خانه را آتش بزند. جانم فدایش باد که حالا چه کسانی نگهبان خانه اش شده اند.

  

 این جا بخش قدیمی مسجد النبی است ؛ اسامی برخی افراد را روی کاشی ها نوشته اند که نمی توانند؛ و نباید

الگو باشند. فقط و فقط کسانی می توانند الگوی جهانیان قرار گیرند؛ که در طول عمرشان، کوچک ترین خطایی از آنان سر نزده باشد. یعنی چهارده معصوم، صلوات الله علیهم اجمعین.  

 

 

       در کتاب های مقاتل، در سه مورد، کلمه (نبت) به کار رفته است. یعنی رویید. یکی از آن ها در مورد حضرت فاطمه زهراست.  نبت المسمار علی صدرها  ؛ یعنی : میخ بر سینه اش رویید. شما خود، به خوبی می دانید؛ میخ هایی که در این درب منزل به کار رفته بود؛ چه کرده اند؟ فردی که به این درب منزل هجوم آورد ؛ و اسمش را نمی آورم؛ یک سوم سادات روی زمین را کشت.

و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون

 


 

 بالای این پل، فضایی است که پرندگانی به نام ابابیل در آسمان ظاهر شدند و سنگ هایی کوچک در منقار داشتند. آن ها سنگ ها را بر سپاه ابرهه که سوار بر فیل هایی بودند رها کردند. سپاه قدرتمند ابرهه به درک واصل شد. این جا ابتدای سرزمین منا ؛ یعنی انتهای صحرای مشعر است.

حجت السلام والمسلمین حاج شیخ وحید جلالی، روحانی کاروان ما، در تصویر مشاهده می شود.

 

 

 بخش قدیمی مسجد النبی خاطرات عظیمی از صدر اسلام را در خود جای داده است.

  برای فرج امام زمان علیه السلام دعا می کنیم؛ و امیدواریم امام زمان علیه السلام، پس از ظهور، تکلیف این کاشی ها و اسامی مختلف روی آن را معلوم فرمایند. حتی در کتب اهل سنت هم معلوم است؛ برخی از اینان چه کارهای زشتی که مرتکب 

 شده اند.



 به همراه برخی همسفران، روحانی و مدیر کاروان؛ در حیاط اصلی مسجد شیعیان مدینه؛ این باغ وسیع متعلق به امام محمد باقر علیه السلام بوده است




 بیتوته نمودن در زیر چادرهای عرفات، لذت بخش، خاطره انگیز و فراموش ناشدنی است




 


این جا قبرستان بقیع است. فاخلع نعلیک انک بالوادی المقدس طوی ؛ هرگز با کفش وارد نشویم؛ با معرفت باشیم؛  این جا، حرم آل پیامبر و قبر چهار امام معصوم است. اگر شما با هواپیما و در هنگام شب وارد شهر مشهد شوید؛ از پنجره ی هواپیما، قوی ترین نورافکن ها را مشاهده می کنید که آسمان شهر مشهد را نور افشانی می کنند. ناگهان دست بر سینه می گذارید و می گویید: السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا (ع) و رحمه الله و برکاته .  اما اگر با هواپیما و در هنگام شب، وارد فضای  آسمان مدینه شوید؛ از پنجره ی هواپیما مشاهده می کنید که بخش بزرگی از مرکز مدینه تاریک است. شاید گمان کنید؛ که در وسط شهر مدینه ، برق قطع شده است؛ اما ، نه ، این طور نیست؛ این جا قبرستان بقیع است؛ هیچ روشنایی وجود ندارد. هنگامی که متوجه می شوید؛ قبرستان بقیع است؛ دست بر سینه می گذارید و می گویید: السلام علیکم یا اهل بیت النبوه و موضع الرساله و مختلف الملائکه.


ای بقیع ای گوهر عنبر سرشت -- ای فضایت بهتر از باغ بهشت

با من از سوز دل حیدر بگو -- با من از زهرا و میخ در بگو

آمدم تا دیده را دریا کنم-- قبر زهرا را ز جان پیدا کنم

آمدم تا خادم این در شوم-- آمدم هم ناله ی حیدر شوم

با من از راه صداقت ناله کن-- گریه بر زهرای هجده ساله کن

با من از سوز دل مولا بگو -- از مزار مخفی زهرا بگو



  

این جا مقابل درب ورودی قبرستان بقیع است. پس از پایان نماز صبح تا غروب آفتاب باز است.  حضرت زهرا سلام الله علیها پس از گذر از کوچه ی بنی هاشم ، از این قسمت، وارد بقیع می شدند؛ و در زیر سایه بان کوچکی که برای خود ساخته بودند ؛ و به « بیت الاحزان » معروف شده بود ؛ بر فراق پدر بزرگوارش، و نیز بر ظلم هایی که بر او و شوهرش روا  می شد؛ می گریست. او را منع می کردند؛ و به او اجازه نمی دادند؛ حتی در خانه ی خودش، گریه کند. وامصیبتا ؛  واویلا؛ 


مرغ دل ما گشته گرفتار بقیع                   قربان بقیع و اشک زوار بقیع 

شبها که در بقیع را می بندند             من گریه کنم به پشت دیوار بقیع



 

در موزه ی شهر مکه تصویری را نصب کرده اند. از آن تصویر، عکس گرفتم. بر اساس مدارک و روایات موجود، همه ی وسایل شخصی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ؛ مانند شمشیر ، زره و..... هم اکنون نزد امام زمان علیه السلام موجود است؛ حتی عصای حضرت موسی و انگشتری حضرت سلیمان علیهماالسلام




  

 وهابیون، بر اساس فتوای ابن تیمیه که در قرن نهم  می زیسته است؛ حتی گنبد و مقبره ی قبر حضرت عبدالله و حضرت آمنه، پدر و مادر پیغمبر اکرم(ص)  را نیز با خاک یکسان کرده اند.

و حتی اجازه نمی دهند؛ بر قبور آنان، سنگ قبری  وجود داشته باشد.

 



 شب های مسجدالنبی (ص) عجب صفایی دارد. قبل از عزیمت به سفر حج تمتع ، علاوه بر کتاب « مناسک حج»، فتاوای آیت الله العظمی سیستانی، کتاب«خسی در میقات» نوشته ی جلال آل احمد، و کتاب «تاریخ مکه و مدینه»، نوشته ی رسول جعفریان را به دقت خواندم. به همین دلیل، بیشتر وقایعی که در طول سفر اتفاق می افتاد ؛ و یا مسائلی که رخ می داد؛؛ در ذهنم تداعی معانی می گردید.. جلال آل احمد در دهه ی 1330 آمده بود تا قبر برادرش را در قبرستان بقیع پیدا کند. او نوشته است: در جایی که امامان معصوم(ع) سنگ قبر ندارند؛ چگونه می توانم قبر برادرم را پیدا کنم. 




 

 

سازمان یونسکو به شهرداری اصفهان ایراد گرفت و اعلام کرد: فلان ساختمان شش طبقه - که در یکی از میادین شهر اصفهان و صدها متر دورتر از میدان نقش جهان احداث گردیده  _  مرتفع است و چشم انداز میدان نقش جهان را مسدود کرده است. شهرداری اصفهان مجبور شد؛ بخشی از طبقات فوقانی  ساختمان را تخریب کند. اما همان گونه که در تصویر مشاهده می کنید؛ حکام سعودی هتل هایی بسیار مرتفع ساخته اند که بر کعبه ی مکرمه اشراف دارد. حتی بر اساس ساده ترین قوانین شهری ، و بدیهی ترین حقوق طبیعی کسی حق ندارد خانه اش را به گونه ای احداث کند که بر خانه ی دیگران اشراف داشته باشد. آیا از خدا شرم نکردند؟ که بر اساس نقشه هایی که توسط اجنبی های طرفدار صهیونیست تهیه گردید، هزاران اتاق خواب اختصاصی و خانوادگی ، توالت ها و کسانی که در این اتاق ها لباس زیر پوشیده اند؛ بر کعبه مکرمه اشراف یافته اند؟ آیا از حضرت ابراهیم علیه السلام که این خانه را بنا نهاد خجالت نکشیدند؟ باید دعا کنیم؛ و امیدوار باشیم که ان شاءالله، پس از ظهور امام زمان علیه السلام، تکلیف این ساختمان ها و هتل ها مشخص شود. 

این جانب در مهرماه 1391 به کتاب خانه کوچک شهر مکه مراجعه کردم تا آن جا را که خانه  مسکونی حضرت عبدالله و حضرت آمنه بوده ، و پیامبر اکرم در آن خانه متولد شده است را زیارت کنم. دو نفر کارکنان آن جا یروشور و اعلامیه ای را به من دادند که مطالعه کنم. در آن بروشور نوشته بودند؛ این خانه ارزشی برای بازدید ندارد و.... .  بنده پس از بازگشتم به هتل؛ به همسفران ام یادآور شدم آل سعود می خواهد این خانه را امحاء کند؛ و دارد زمینه چینی می کند. متاسفانه پیش بینی این جانب درست از آب درآمد؛ و چند ماه بعد این خانه را با خاک یکسان کردند. وبلاگ نویسان و تحصیل کرده های کشورهای مسلمان باید این مسایل را ترجمه و از یک و نیم میلیارد مسلمانان جهان بپرسند: پیروان کدام یک از ادیان الاهی تا کنون محل تولد پیامبر خود را با خاک یکسان کرده اند؟

یهودی ها با تمسک به شیوه هایی واهی و بی اساس دارند روز به روز آثار - به گفته خودشان - باقی مانده از پیامبرشان را به بهانه های پوچ، بسط و گسترش می دهند؛ اما آل سعود تمام آثار و بقایای به جا مانده از دوران رسالت پیامبر اعظم را با خاک یکسان کرده اند. به کدام مذهب است این؟ به کدام ملت است این؟

  

 


مسجد شجره ؛  بستن لباس احرام ؛ و آغاز رسمی مناسک حج واجب  

  لبیک اللهم لبیک، لبیک لا شریک لک لبیک ، ان الحمد والنعمه لک والملک، 

لا شریک لک لبیک

 



مسجد خیف در منا ؛ بسیار خاطره انگیز است. برادران اهل سنت عمدا در این جا می خوابند؛ و یا استراحت می کنند؛ تا جایی وجود نداشته باشد که شیعیان  بخواهند؛ نماز بخوانند و عبادت کنند. آن وقت، پز می دهند و در وسط اذان صبح می گویند: الصلوه خیر من النوم.  جمله ای که بدعتی آشکار و حرام است. 


 

 کودکی چهارساله را در لباس احرام دیدم. از او عکس گرفتم؛ و به پدرش گفتم: طوبی لکم؛  یعنی خوشا به حال شما؛ در کشور ما بسیاری از پیرمردهای هشتاد ساله، حسرت بستن لباس احرام را به گور برده اند.

 


 

عمری

تصاویری از مرحوم آیت الله محمد علی عمری (ره)، در مسجد شیعیان مدینه نصب گردیده است. آن مرحوم 45 سال زندانی سیاسی بود. جرم اش تبلیغ مذهب شیعه بود. او را به دار زدند؛ اما طناب دار پاره شد. رحمت خدا بر او باد.

او از نوادگان نواب اول و دوم امام زمان علیه السلام است. امام زمان علیه السلام ، خود به خوبی می دانست چرا و به چه دلیل باید عثمان ابن سعید عمری،  و پسرش  محمد بن عثمان عمری را به عنوان نایب خود برگزیند. اگر دشمنان اسلام، با قیچی، بند بند استخوان های نواب اربعه را می بریدند تا بتوانند کوچک ترین آدرس و نشانی از امام معصوم (ع) به دست آورند؛ محال بود؛ کوچک ترین موفقیتی کسب کنند.

نمونه آن، صدور حکم اعدام  ، به دار زدن و 45 سال زندانی کردن مرحوم آیت الله محمد علی عمری، نواده ی نواب اول و دوم است که وهابیون هرگز موفق نشدند به هدف خود برسند. او در سال 1389 شمسی به لقای محبوب شتافت. رحمت خدا بر او و پدرانش.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۵۲
حمید رضا فتحی سقزچی
يكشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۵۲ ق.ظ

خاطره چهل و سوم - رعایت شئونات خاص روحانیت

خاطره چهل و سوم :

رعایت شئونات خاص روحانیت 

نایت اسکین

چیز هایی هستند که رعایت آنان فقط برای روحانیون مورد تاکید قرار می گیرد . یکی از روحانیون عزیزی که اکنون از اساتید اخلاق حوزه ی علمیه ی قم  می باشد؛ گفت :

(من در سال 1363 ازدواج کردم و خانواده ی زوجه ام در هنگام خرید، به عنوان هدایای ازدواج، یک ساعت مچی برایم خریدند . آن ساعت را به مچ دستم بسته بودم؛ و در جلسات درسی مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی شرکت می کردم . آیت الله العظمی مرعشی نجفی ره ، در پایان درس تاکید کرد؛ برای روحانیون مناسب نیست؛ از ساعت مچی استفاده کنند . من به سرعت ساعت مچی را باز کرده و در جیب بغلم گذاشتم . از آن روز به بعد هرگز از ساعت مچی استفاده نکرده ام.

آلبوم تصاویر حضرت آیت الله بهجت,بهجت عارفان,عبد,محمد تقی بهجت,مرجع عالی قدر تشیع حضرت آیت الله بهجت

مرحوم آیت الله بهجت رحمه الله علیه به روحانیون توصیه می کرد: ( موی سرشان بلند نباشد بگونه ای که از زیر عمامه بیرون بیاید ).

مرحوم آیت اله مشکینی (ره ) تاکید می کرد: ( روحانیون در ملاء عام چیزی نخورند و به ویژه از تخمه شکستن پرهیز کنند ).

اینها نمونه هایی از شئوناتی است که روحانیت آگاه، به دلیل نقش و جایگاه ویژه ای که در جامعه دارد ، بهتر است آن ها را رعایت کند . مرحوم حاج آقا نویسی جزیی ترین مسایل را رعایت می کرد .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۵۲
حمید رضا فتحی سقزچی
يكشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۵۱ ق.ظ

خاطره چهل و دوم - رمز موفقیت

 

خاطره چهل و دوم :

رمز موفقیت

در یکی از روزها که از دلیجان عازم اصفهان بودم . نزدیک پمپ بنزین دلیجان در مرکز شهر قرار داشت  . روحانی را دیدم که عازم اصفهان بود . سوارش کردم . آن فرد روحانی مطالب زیادی را تعریف می کرد . او در قسمتی از صحبتهای خود اظهار داشت :

( من اهل یکی از شهر های اطراف اصفهان هستم . چند سال قل به عنوان امام جمعه شهر ... منصوب شدم . پس از قریب شش سال امامت جمعه بر سر مساله و... با آقای .... که از افراد سرشناس نیز می باشد اختلاف پیدا کردم . همین مساله موجب گردید که از امامت جمعه برکنار شوم .

بنده به ایشان گفتم ( حاج آقا نویسی که سال های طولانی است امام جمعه شهر دلیجان می باشد وی می خواست بازنشسته شود اما مردم ممانعت کردند .)

ایشان گفت : ( در زمانی که من امام جمعه شهر بودم در سمیناری دعوت شدم که اعضا ء شرکت کننده در آن امام جمعه بودند و از شهر های مختلف آمده بودند . در آن جلسه حاج آقا نویسی امام جمعه نیز حضور داشت . من از ایشان پرسیدم که رمز موفقیت و ماندگاری ایشان چه چیزهای بوده است >؟

حاج آقا نویسی در آن جلسه صحبت هایی مطرح فرمود .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۵۱
حمید رضا فتحی سقزچی
يكشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۵۱ ق.ظ

خاطره چهل و یکم - عدم رو در بایستی در بیان احکام

خاطره چهل و یکم

عدم رودربایستی در بیان احکام    

 


        

    در یکی از روزها برای ادای نماز ظهر و عصر به مسجد صاحب الزمان علیه السلام رفتم. من در خانه امان وضو گرفته بودم. افرادی دیگری هم که به مسجد می آمدند؛ وضو داشتند. فردی وارد مسجد شد و به حاج آقا نویسی گفت: آب قطع شده است.

    پیرمردی به نام حاج آقا همایون رضایی که اهل عبادت بود؛  همیشه در صف اول نماز حضور داشت؛ و از نظر سن و سال، شاید سی سال از حاج آقا نویسی بزرگ تر بود؛ به آن شخص تازه وارد گفت: اگر آب قطع شده،  تیمم کن.

    حاج آقا نویسی فورا و بدون رودربایستی فرمود: (خیر، الان وقت ظهر است. تا غروب آفتاب وقت داری که وضو بگیری و نماز بخوانی. اگر آب قطع شده، صبر کن. دو یا سه ساعت دیگر آب، وصل می شود. اگر الان با تیمم نماز بخوانی؛ نمازت باطل است).

    در یکی از جلسات مهم، که نماینده ی محترم مجلس شورای اسلامی در مسجد جامع دلیجان سخنرانی می کرد؛ آیه شریفه ی « کشجره طیبه اصلها ثابت و فرعها فی السماء» را اشتباها و پس و پیش خواند. حاج آقا نویسی فورا و بدون رودربایستی شروع به خواندن آیه ی قرآن کرد؛ و اشتباه نماینده ی مجلس را تصحیح نمود.     

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۵۱
حمید رضا فتحی سقزچی


خاطره چهلم:

 

رعایت عدالت در حمایت از نمایندگان ادوار مختلف    

        

    عدالت ملکه ای است که اگر کسی بدان متصف شد؛ در همه ی شئون زندگی، و در همه ی رفتار و گفتار انسان جاری و ساری می شود.

    مرحوم حاج آقا نویسی عادل بود؛ و عدالت را در همه ی ابعاد آن رعایت می کرد. یکی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی چند ماه پس از انتخاب از سوی مردم، گزارشی از عملکرد خود را چاپ و منتشر کرد. در آن گزارش اشاره شده بود که نماینده ی مزبور چند پروژه ی عمرانی را پیگیری کرده است. طرفداران نماینده ی پیشین، نزد حاج آقا نویسی رفتند؛ و با استناد به مدارک مختلف گفتند: پروژه های مزبور توسط نماینده ی قبلی پیگیری شده و به نتیجه رسیده است؛ نه نماینده ی فعلی.

     مرحوم حاج آقا نویسی در اولین فرصت که اتفاقا با خطبه های نماز عید سعید فطر، هم زمان شده بود؛ و بیشترین جمعیت حضور داشتند؛ این نکات را به طور کامل توضیح داد و اعلام کرد که پیگیری برخی پروژه های عمرانی و افتتاح آن ها توسط نماینده ی پیشین انجام شده است؛ و در ادامه از زحمات هر دو نماینده ی قبلی و فعلی تقدیر و تشکر کرد.

    به این ترتیب مسئله ی کوچکی که داشت به یک مشکل و مسئله ایی اختلاف برانگیز تبدیل می شد؛ به سادگی و با دو جمله کوتاه برطرف شد؛ و مختومه گردید. خدایش بیامرزد.   

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۵۱
حمید رضا فتحی سقزچی
شنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۵۴ ب.ظ

خاطره سی و نهم - توصیف شهیدان


                                      خاطره سی و نهم  توصیف شهیدان   

 
                          

     مرحوم حاج آقا نویسی به مناسبت های مختلف در باره شهیدان سخن می گفت. واغلب این شعر را زمزمه می کرد:                                                                     

                             آن کس که تو را شناخت جان را چه کند

                             فرزند وعیال و خانمان را چه کند

                             دیوانه کنی هردو جهان اش بخشی

                             دیوانه ی تو هر دو جهان را چه کند

 

     هنگامی که مرحوم حاج آقا نویسی این شعر را می خواند؛ چون با تمام وجود به معنی و مفهوم این شعراعتقاد داشت؛ گاهی آثار حزن، و قطرات اشک در چهره اش هویدا می شد.

     این شعر دارای معانی بلند عرفانی و تفسیرهای گسترده است. به جرات می توان گفت؛ دنیایی از معانی در این شعر نهفته است. شهیدان، مصداق همین شعر عارفانه هستند.  

   

 

     شهید سید احمد جلالی فرزند مرحوم  حسین علی خان، حقیقتا یک عارف بود؛ نگاه کردن به قنوت و گوش دادن به مناجات ها در نمازش لذت بخش بود. او فرزندی چند ماهه داشت؛ به جبهه رفت و شهید شد. پدرش مرحوم حسینعلی خان جلالی آموزگار کلاس سوم ابتدایی من بود. شهید سید احمد جلالی به خوبی دریافته بود؛ برای درک بهتر قرآن باید با ادبیات عرب آشنا باشد. یک کتاب جامع المقدمات خریده بود؛ مشتاقانه به منزل حاج آقا نویسی می رفت؛ و صرف و نحو عربی را فرا می گرفت.

 

     شهید عباس محمدی انسانی موحد و عارف بود؛ در همان ساعتی که او را  تشییع می کردیم؛ اولین، و تنها فرزند دخترش، پا به عرصه ی گیتی نهاد.

     حاج آقا نویسی در تشییع جنازه ی او که با تشییع جنازه ی شهید غلامحسین شفیعی همزمان بود؛ دو بار منقلب و بد حال شد. و سپس این شعر را در وصف شهیدان زمزمه کرد:

                             آن کس که تو را شناخت جان را چه کند

                             فرزند و عیال و خانمان را چه کند

                             دیوانه کنی هر دو جهان اش بخشی

                             دیوانه ی تو هر دو جهان را چه کند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۵۴
حمید رضا فتحی سقزچی
شنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۵۲ ب.ظ

خاطره سی و هشتم - نفرین ، هرگز


خاطره سی و هشتم

 

نفرین ، هرگز

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com


 

     در طول سال های طولانی هرگز ندیدم و نشنیدم؛ حاج آقا نویسی به کسی نفرین کند . در مواقعی که می خواست مخالفت خود را به کسی اعلام کند؛ گاهی از روی مزاح به او می گفت : ( کلاهت را باد ببرد ) .

در یکی از روزها توضیح داد: ( وقتی من به کسی می گویم کلاهت را باد ببرد ، اگر این قضیه اتفاق افتاد و کلاه اش را باد برد؛ اتفاق خاصی نمی افتد؛ او می تواند خم شود؛ و کلاه اش را از زمین بر دارد) .

     هرگز مشاهده نگردید؛ حاج آقا نویسی از کوره در برود؛ افروخته شود؛ و یا علیه کسی موضع گیری شخصی داشته باشد.

     در برخی کتب معتبر نیز به این نکته  اشاره شده است : یکی از نشانه های مومن این است که نفرین نمی کند .

     اگر به کسی ظلم و ستم شد؛ یقینا، خداوند متعال به این قضیه و همه ی امور عالم آگاه و بصیر است . به ویژه این که خداوند متعال «غیور» است . دعای جوشن کبیر، یکی از صفت های خداوند را « غیور بودن » او دانسته است . یعنی خداوند سبحان غیرت مند است؛ و اجازه نمی دهد به بنده اش ظلم و ستم شود . اگر به بنده ای ظلم شد؛ خداوند متعال « منتقم» است؛ و خود بهتر می داند؛ چگونه از ظالم انتقام بگیرد .

 

 

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

     قضیه ای که تعریف می کنم؛ داستان و افسانه نیست؛ واقعیتی است که به چشم خود دیده ام.

     مادر بزرگ مادری ام شادروان « مریم خاتون جلالی» که 84 سال عمر کرد؛ و در سال 1381 از دنیا رفت؛ پیر زنی سیده ، سلیم النفس و رنج کشیده بود. پدرش مرحوم سید ابراهیم جلالی دلیجانی و مادرش سیده بی بی ، هر دو از سادات صحیح النسب بودند . از کرامات مادر او، مرحومه سیده بی بی این است که در آخرین دقایق عمرش، در حالی که کاملا نابینا شده بود؛ دست راست اش را روی سینه اش گذاشته و رو به قبله نشسته بود؛ و به یکایک حضرات چهارده معصوم علیهم السلام، درود و سلام می فرستاد؛ و مانند حالت رکوع تعظیم می کرد. ابتدا عرض کرده بود: السلام علیک یا رسول الله... .

    در روایات متعدد هم داریم؛ هنگامی که مومنی نزع روح می شود؛ حضرت امیرالمومنین علیه السلام - و یا به فراخور تقوای آن فرد، سایر معصومین - بر بالین او حضور می یابند. ما زنده ها آن حضرات را نمی بینیم؛ اما فردی که در حال جان دادن است؛ چون چشم برزخی اش باز شده است؛ به فرخور اعمال گذشته ی خود، حضرات معصومین علیهم السلام را می بیند. برای مطالعه ی بیشتر در این زمینه می توانید به کتابی که مرحوم حجت الاسلام شیخ حسین علی راشد ، در باره ی آخرین دقایق عمر پدرش، مرحوم حاج شیخ عباس تربتی نوشته است؛ مراجعه فرمایید. مرحوم راشد یکی از شخصیت های بزرگ علمی بود که سخنرانی هایش- قبل از پیروزی انقلاب اسلامی - از رادیو پخش می شد؛ و شهید مطهری احترام خاصی برای او قائل بود.

     به هر حال مادر بزرگ ام به مدت ده ها سال نانوای خانگی بود. بیش از نیم قرن، در خانه های مردم، بر لب تنور آتش می نشست؛ برای آن ها نان می پخت؛ و از دستمزدی که از این طریق به دست می آورد؛ فرزندان یتیم اش را بزرگ می کرد. شنیده ام؛ امروزه در میان زن های دلیجان کسی نیست؛ متحمل سختی شود؛  استقامت بدنی داشته باشد؛ در کنار تنور آتش بنشیند؛ و مانند مادر بزرگ ام شادروان مریم خاتون جلالی، از صبح تا غروب نانوایی کند. وقتی که مادر بزرگ ام نان می پخت؛ بوی نان تازه، تا دوردست ها، در فضا می پیچید. مردم 48 ساعت قبل از آن می آمدند؛ و از مادر بزرگ ام مایه ی خمیر می گرفتند. متاسفانه امروزه نان هایی که می پزند؛ نفاخ است؛ جوش شیرین دارد؛ و به گفته ی متخصصان طب سنتی، موجب یبوست و امراض گوارشی بسیاری می گردد. بیمارستان ها و مطب پزشکان جای سوزن انداختن نیست.

 

    در هر صورت، در اواسط دهه ی 1350 شمسی، آقای «الف» به مادر بزرگم - که هم محله ای بودند - نزاع و ظلمی کرد . و سپس علیه خانواده ی مادر بزرگ ام، شکایت کرد؛ و پرونده ای در دادگستری محلات گشود. دلیجان دادگستری نداشت؛ و تابع محلات بود. افرادی وساطت و ریش سفیدی کردند؛ تا قضیه را فیصله دهند؛ اما آقای «الف» خر خودش را می راند.

     سر انجام، وقتی که مادر بزرگ ام، کارد به استخوان اش رسید؛ به سمت قبله می نشست؛ با غصه و اندوه و با چشمانی اشک بار، ضجه می زد؛ سرش را به سوی آسمان بلند می کرد؛ و آقای « الف » را نفرین می کرد. مادر بزرگم از خدا خواست؛ نفرین اش ظرف چهل روز برآورده شود. در آن لحظه، اشک از گونه هایش سرازیر بود. من با خود گفتم؛ مگر ممکن است کسی بتواند -- نعوذ باالله -- برای خداوند مهلت تعیین کند؛ و تعیین تکلیف نماید؟

     هنوز چهل روز نگذشته بود؛ ناگهان از خانه ی آقای « الف » صدای شیون و غوغا برخواست .

آقای « الف » بر سر درب خانه اش، پارچه ای سیاه آویخت . من هر چه تلاش کردم؛ نتوانستم به خود بقبولانم؛ این یک قضیه ی اتفاقی و تصادفی بوده است .

 

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

خداوند متعال نه تنها بزرگ ترین مربی و تربیت کننده ی انسان هاست؛ بلکه حتی همه ی هستی و همه ی عالم وجود، و همه ی خلقت را نیز تحت تربیت خود دارد .

الحمد لله رب العالمین ، یعنی حمد و ستایش، برای خداوندی است که تربیت کننده ی  همه ی عالم است.

 

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com


 

     در شرح حالات شیخ انصاری نوشته اند؛ او به اتفاق برخی دوستان اش، سوار کشتی شدند؛ تا از راه دریا به زیارت عتبات بروند. راه خشکی بسته بود. در داخل کشتی، یکی از افراد عامی، بدون دلیل، به شیخ انصاری فحاشی کرد؛ و با الفاظی رکیک، به او هتاکی نمود. شیخ انصاری هیچ نگفت.

     یکی از دوستان شیخ انصاری که می دانست؛ عاقبت دردناکی در انتظار آن فرد است؛ از شیخ انصاری خواهش کرد؛ حرفی بزند؛ تلافی کند؛ چیزی بگوید؛ جوابی بدهد. اما شیخ انصاری حاضر نشد؛ حتی کوچک ترین کلمه ای بر زبان آورد.

     هنوز ساعتی بیش نگذشته بود؛ و کشتی در وسط آب بود؛ آن فرد، ناگهان، به دل درد شدیدی مبتلا شد؛ و در جا مرد.

     شاید بتوان گفت؛ به همان میزان که شیخ انصاری به خداوند متعال نزدیک بود؛ به همان میزان نیز مستجاب الدعوه بوده است. اگر طلب باران می کرد؛ فقط چند دقیقه طول می کشید؛ ابرها بیایند و ببارند. متاسفانه امروزه در کشورمان، برای آمدن باران، از راه های مصنوعی ایجاد ابر استفاده می شود؛ اقدامی که هزینه های سرسام آور دارد؛ و نتیجه اش صد در صد نیست.

     خداوند متعال صدای شیخ انصاری را می شنید؛ به او توجه می کرد؛ به او اهمیت می داد؛ و دعایش را فورا مستجاب می فرمود.

 

 

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

 

نتیجه گیری :

اولا: رسم بزرگان چنین بوده است؛ کسی را نفرین نمی کرده اند؛ زیرا یقین داشتند؛ خداوند، حاضر، ناظر و غیور است.

ثانیا: باید تلاش کنیم؛ به کسی ظلم نکنیم . اگر به کسی ستم کردیم؛ خداوند راه هایی قرار داده است؛ بتوانیم جبران کنیم.

ثالثا: اگر به بنده ای ظلم شد؛ چون خداوند غیور و غیرت مند است؛ خود، از مظلوم  دفاع خواهد کرد .

رابعا: خداوند متعال، منتقم ، مربی و تربیت کننده ی همه ی عالم وجود است . 

خامسا:  هرگز خاطر سادات و ذریه ی آنان را مکدر نکنیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۵۲
حمید رضا فتحی سقزچی
شنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۵۰ ب.ظ

شجر ه نامه خاندان فتحی سقزچی

شجره نامه خاندان فتحی سقزچی 


این جانب حمید رضا فتحی سقزچی فرزند زنده یاد حسین فتحی سقزچی هستم. پدرم اهل روستای سقزچی بود؛ روستایی که در ۳۵ کیلومتری اردبیل و در منطقه ای کوهستانی و خوش آب و هوا قرار دارد.

یکی از بستگان ام تصور می کرد که روستای سقزچی، دهاتی ناشناخته است؛ اما وقتی برایش توضیح دادم که استاد و علامه ی بزرگ، علی اکبر دهخدا در کتاب لغت نامه اش به تبیین اوصاف روستای سقزچی پرداخته است؛ به اداره ی ثبت احوال رفت و پسوند سقزچی را در شناسنامه اش افزود؛ تا اصل و نسب اش، مشخص و هم چنین معلوم باشد که از نسل چه کسانی است.

اجداد بنده ، زاییده ی این روستا بوده ؛ و چون مورد وثوق اهالی روستا بوده اند؛ بعضا به عنوان کدخدای روستا محل مراجعه ی مردم  قرار می گرفتند.

 

زنده یاد حسین فتحی سقزچی فرزند حیدر

پدر بزرگم شادروان حیدر فتحی سقزچی فرزند فتح الله بوده است. شادروان حیدر فتحی سقزچی علاوه بر کشاورزی و دامداری به شغل درودگری هم اشتغال داشت. پدرش فتح الله، روی هم رفته دارای هفت فرزند بود. چهار پسر، به نام های حیدر، صفر، نیارقلی، و ایمان. و سه دختر به نام های گلنار، خانم باجی و سارا.

حیدر ، اولین فرزند فتح الله، چند بار ازدواج کرد؛ اما همسران اش بر اثر بیماری از دنیا می رفتند. او در چهارمین ازدواج اش با زینت ازدواج کرد. زینت از سادات دو شرفه بود؛ یعنی پدرش، سید ابراهیم و مادرش سیده منور بود. زینت، دختری به نام عطریه و پسری  به نام حسین- پدرم- را به دنیا آورد؛ اما در لحظه ی تولد پسرش، پس از زایمان فوت کرد. حیدر پس از فوت زینت همسر دیگری اختیار کرد. و نهایتا در سال ۳۴-۳۵ بیمار شد. او به بیمارستانی در اردبیل منتقل شد؛ ولی بر اثر کهولت، یعنی در سن ۱۰۷ سالگی فوت کرد؛ و در قبرستان عمومی اردبیل به خاک سپرده شد.

مرحوم فتح الله مانند سایر اهالی روستای سقزچی به شغل کشاورزی و دامداری مشغول بود. او بیشتر به شغل نجاری هم می پرداخت. مردم او را به اسم مصغرش – فتحی- صدا می زدند. چون فتح الله، به فتحی معروف بود؛ بنا بر این فرزندانش ، نام فامیلی فتحی سقزچی را برای خود برگزیدند. البته شاید انتخاب این نام خانوادگی ، چندان به اختیار خودشان نبوده باشد بلکه زمانی که ماموران اداره ی سجل احوال به روستای آنان مراجعه کردند تا به اهالی آن جا شناسنامه بدهند، غالبا نام فامیلی هر خانواده ای را از نام کوچک پدرشان اخذ می نمودند.  فتح الله ، برادری به نام فرج الله داشت. فرزندان فرج الله نام فامیلی کریمی را برای خود انتخاب کردند.


           شادروان حسین فتحی سقزچی فرزند حیدر 


بنابر این تمامی کسانی که در سطح کشور و در استان های مختلف زندگی می کنند و شهرت آنان فتحی سقزچی است از نوادگان فتح الله هستند. تاکید می کنم در سراسر کشور، در بین اقوام و طوایف مختلف، هزاران نفر هستند که نام فامیلی آنان فتحی است؛ اینان ارتباطی با خاندان ما ندارند ؛بلکه فقط کسانی که فتحی سقزچی هستند از نوادگان فتح الله، و عمو زاده های بنده می باشند.

    علاوه بر این، کسانی که نام خانوادگی شان کریمی سقزچی می باشد؛ نیز عموزاده های بنده می باشند. آنان نوه ها و نواده های سوهان وردی هستند. یکی از ویژگی های خاندان فتحی سقزچی ، تحمل رنج، مشقت و خستگی ناپذیری است. آنان تا آخرین لحظه ی عمر، دست از کار و تلاش بر نمی دارند. اگر شغل دلخواه خود را پیدا نکردند؛ به شغل دیگری روی می آورند. مشخصات ظاهری و ژن آنان، به اندازه ای غالب و قوی است که بدون استثناء در عنفوان جوانی طاس می شوند.



طبیعت روستای سقزچی، منطقه ای کوهستانی است و زندگی کردن در این منطقه سردسیر، باعث می شود که ساکنین این روستا در نهایت مشقت و سختی زندگی کنند. به طور مثال در فصل زمستان، چند متر برف، زمین و محیط اطراف را می پوشاند.  دست و پنجه نرم کردن با این طبیعت خشن دشوار است؛ و صبر، حوصله و تحمل بسیار می طلبد.

 امروزه کار کردن در امور کشاورزی ، اغلب با وسایل و دستگاه های پیشرفته انجام می گیرد؛ با این وجود، جوان ها رغبتی به انجام کار کشاورزی ندارند. در روزگار قدیم که کارهای کشاورزی را با دست انجام می دادند؛ سختی آن صد برابر امروز بوده است. اجداد بنده، با تحمل چنین سختی هایی، از دسترنج حلال خویش ارتزاق می کردند.

مرحوم فتح الله ، فرزند سوهان وردی بود . سوهان وردی  دارای دو پسر بوده است : فتح الله و فرج الله. فرزندان فتح الله، فتحی سقزچی و فرزندان فرج الله، کریمی سقزچی هستند. سوهان وردی، فرزند اجاق وردی است. آیا اجاق وردی لقب او بوده است؟ در افواه عموم و از سینه به سینه نقل شده است که مرحوم اجاق وردی انسانی شریف و متدین بوده است. هنگامی که مردم با مشکلی مواجه می شدند به او مراجعه می کردند و از او می خواستند برایشان دعا کند. از جمله کسانی که از داشتن نعمت فرزند محروم بودند از او تقاضای دعا می کردند و او دست به سوی آسمان بلند می کرد و دعایشان می نمود. خداوند متعال به آنان فرزند عطا می کرد. به همین دلیل ، به او اجاق وردی می گفته اند. اجاق وردی، یعنی کسی که اجاق خانه ای را روشن کرد. وقتی که می گویند فلانی اجاق خانه اش کور است یعنی فرزند ندارد.

 همه ی اجداد ما بر گردن ما حق دارند زیرا کار، تلاش، نطفه ی پاک، زحمت و لقمه ی حلال آنان بوده است که ما را مسلمان زاده به دنیا آورده است . برای شادی روح همگی آنان و پدرم حسین فتحی سقزچی، فرزند حیدر، فرزند فتح الله، فرزند سوهان وردی ، فرزند اجاق وردی و تمامی رفتگان صلوات می فرستیم: اللهم صل علی محمد و ال محمد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۵۰
حمید رضا فتحی سقزچی
شنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۴۸ ب.ظ

خاطره سی و هفتم - مدفن حاج آقا نویسی

خاطره سی و هفتم

مدفن  حاج آقا نویسی

 

 

                                                                          تصویر سنگ قبر شادروان آیت الله نویسی 


مرحوم حاج آقا نویسی وصیت نکرده بود؛ در کجا به خاک سپرده شود . پس از فوت اش بستگان وی خواستند جنازه ی او را به شهر قم ببرند و دفن کنند . اما مردم عالم دوست دلیجان  ممانعت کردند و با اصرار زیاد  موفق شدند؛ جنازه ی آن مرحوم را در دلیجان، و در جوار تربت شهیدان به خاک سپارند .

مرحوم آیت اله حاج شیخ  مصطفی حایری امام جماعت پیشین مسجد جامع دلیجان وصیت کرده بود؛ جنازه اش برای خاک سپاری به کربلا منتقل شود . اما چون حکومت بعثی عراق با این امور مخالفت می کرد؛ و عمل کردن به وصیت مرحوم حاج آقا حایری امکان پذیر نبود ؛بستگان اش موافقت نکردند که در دلیجان دفن شود. بنابراین جنازه ی آن مرحوم ،به قبرستان بهشت زهرای تهران منتقل و در قطعه 91 ، ردیف 51 دفن گردید .

 

 مردم دلیجان بدون شک، هرگز نام و یاد حاج آقا نویسی را فراموش نمی کنند و هر هفته به زیارت قبور می روند و برای شادی روح آن مرحوم و همه شهدای انقلاب اسلامی، قرآن و فاتحه می خوانند .

جایی که مرحوم حاج آقا نویسی در آن دفن گردیده ؛ جایی است که او در طول جنگ تحمیلی ، بر جنازه ی شهیدان ، نماز میت می خواند . چند سال پس از پایان جنگ تحمیلی، بر بالای قبور شهدای دلیجان ، قبه و بارگاهی به صورت سالن احداث  گردید. دلسوختگان و به ویژه مادران شهیدان ،در این مکان مقدس حضور می یابند ، عبادت می کنند ، قرآن می خوانند ، و برای تعجیل ظهور امام زمان علیه السلام دعا می کنند .

جــدا کننــده متـن

 

 

 

 

امام خمینی (ره ) فرمودند :

« همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دار الشفای آزادگان خواهد بود .» . صحیفه نور جلد 20 صفحه 239

 

 

 

                                        عاشقان، عارفان و دلسوختگان شهر دلیجان در حال مناجات و دعا برای فرج امام زمان علیه السلام 

 

 

 

جــدا کننــده متـن

یا آوری می کنم در داخل حسینیه ای که در گلزار شهدای دلیجان احداث گردیده ، قبر پیرمردی قرار گرفته است  که به (شیخ حسین) معروف بود .



دست تقدیر خداوند چنین رقم زد؛ او در اواخر عمرش، از تهران به دلیجان مهاجرت کند؛ و پس از فوتش در جایی دفن شود که امروزه  تربت پاک شهیدان می باشد.  نام او ( حسین زارع کهن ) بود وچون متدین و مومن بود؛ در بازار تهران به او (شیخ حسین) می گفتند و به این نام مشهور شده بود .

 

 

در سال 1348 شمسی که بنده پنج ساله بودم ، در محله ی یاغچی باد تهران سکونت داشتیم . پدرم  در یکی از روزها مرا به محل کارش برد . محل کار پدرم در تهران ، خیابان بوذر جمهری ، نبش چهار راه سیروس ، دالان توتونی بود که در کارگاهی بافندگی می کرد .

 

همان گونه که در تصویر مشاهده می شود؛ پدرم از صبح تا شب، پشت دستگاه می ایستاد؛ و بافندگی می کرد. در حالی که پای چپ اش - بر اثر حوادثی که برایش پیش آمده بود - به اندازه ی پنج سانتی متر، کوتاه و کاملا فلج شده بود. یعنی به هیچ صورت، نمی توانست پایش را خم کند. چون پایش به مدت یک سال در گچ بود؛ رگ های پای چپش خشکیده بود.

صمیمی ترین دوست پدرم در آن کارگاه بافندگی، شیخ حسین بود؛ او پیر مردی بسیار متدین و مذهبی بود . در آن روز ، مرحوم شیخ حسین ، پیشنهاد کرد من به پدرم کمک کنم  . چهار پایه ای چوبی زیر پایم گذاشتند؛ و من شروع به بافندگی کردم . و دسته ی دستگاه را مدام به سمت چپ و راست  می بردم . شب هنگام که خواستیم به خانه امان بازگردیم؛ مرحوم شیخ حسین به پدرم پیشنهاد کرد؛ نیم کیلو شیرینی بخرد . او به پدرم سفارش کرد؛ حتما برای مادرم توضیح دهد که من امروز چند ژاکت بافته ام . وقتی که به نازی آباد رسیدیم پدرم شیرینی خرید. در آن موقع ، نایلون وجود نداشت. خوراکی و اجناس را در پاکت کاغذی می گذاشتند؛ و می فروختند .

 

                                                           زنده یاد حسین فتحی سقزچی - سال 1345 در بازار تهران مشغول کارگری 



بنده از فردای آن روز احساس می کردم می توانم به پدرم کمک کنم.  منزلمان در خیابان اصلی و نزدیک حمام لوکس فرسایی بود . در جلوی خانه امان، روی چهار پایه ای می نشستم و به تناوب روزهای هفته، آب آلبالو ، آدامس ، راحت الحلقوم ، نان بستنی ، باقالی و ... می فروختم . دانش آموزانی که  به دبستان پسرانه ی        « عارف» می رفتند؛ در مسیرشان از من خرید می کردند . پدرم روزانه پنج تومان حقوق می گرفت . یک تومان آن را بابت اجاره بها کنار می گذاشتیم و در پایان هر ماه سی تومان اجاره می دادیم . پدرم هر روز دو بار سوار اتوبوس واحد می شد تا به محل کارش برود . بنا بر این روزانه هشت  ریال بابت رفت و آمد پرداخت می کرد .

 

خاطره ای از روزهای سخت کودکی

 

زندگی فقیرانه ی ما به طور عادی می گذشت . اما در همان سال، همسایه ای داشتیم به نام علی ذوقی که اهل همدان بود. او رادیوی ما را امانت گرفته بود تا چند روزی از آن استفاده کند. این رادیو ی کوچک، هدیه ای از مادر بزرگم، شادروان مریم خاتون جلالی، فرزند سید ابراهیم بود؛ که به پدرم هدیه داده بود .

چون هیچ گونه سرگرمی نداشتیم؛ در عصر یکی از روزها با پدرم به منزل علی ذوقی رفتیم تا رادیو را پس بگیریم. او روی زمین نشسته بود. کاردی در دست داشت و هندوانه ای را از وسط ، نصف کرده بود تا آن را بخورد. ناگهان وحشیانه به سوی پدرم حمله ور شد؛ ضربات متعدد کارد را در شکم و پهلوهای پدرم فرو کرد؛ و پدرم را کارد آجین کرد . یکی از این ضربات، از قفسه ی سینه شروع شد و بیست سانتی متر به سمت ناف ادامه داشت.

در آن لحظه، پدرم که در سمت چپ من ایستاده بود؛ کوچک ترین عکس العملی نشان نمی داد .

من دیدم خون با شدت وارد کفش پدرم می شود؛ بلافاصله دوان دوان نزد مادرم رفتم؛ و با ترس و لرز، قضیه را در یک جمله ی کوتاه گفتم . شیون و غوغا برخاست. همسایگان آمدند و پدرم را به بیمارستان سینا، واقع در چهار راه حسن آباد بردند . پدرم به مدت 22 روز بیهوش بود. و شش واحد (یا شش لیتر) خون به او تزریق کردند . علی ذوقی زندانی شد؛ اما فرار کرد. پدرم نیز که تا مرز مرگ پیش رفته بود؛ به لطف خدا به زندگی بازگشت.

زندگی نامه، رنج نامه، و مشقاتی که پدرم در طول عمر 82 ساله اش تحمل کرد؛ مثنوی هفتاد من کاغذ است  . قضیه ای که بازگو کردم؛ فقط یکی از صفحات آن کتاب قطور است .

  سال های اول و دوم ابتدایی را در دبستان عارف گذراندم. سر انجام در زمستان سال 1352 شمسی از تهران به دلیجان مهاجرت کردیم .

 

مرحوم شیخ حسین (حسین زارع کهن) نیز که دوست صمیمی پدرم بود؛ یکی دو سال بعد، مسافرتی به دلیجان کرد؛ تا به پدرم سر بزند؛ و شهر دلیجان را از نزدیک ببیند. او به  فراست دریافت؛ دلیجان شهری آرام ، ساکت و با امنیت است .

به تهران بازگشت؛ و همه اعضای خانواده و فرزندانش را ترغیب نمود؛ به دلیجان مهاجرت کنند. آن مرحوم همه ی خاطرات و گذشته اش را در تهران رها کرد؛ و  قبل از پیروزی انقلاب، در دلیجان اسکان گزید .

او انسانی بسیار شریف،مومن و متدین بود؛ گوش کردن به رادیو را، قبل از انقلاب حرام می دانست؛ و کسی جرات نمی کرد؛ در حضورش به رادیو گوش کند .



آن مرحوم سرانجام در سال 1360 شمسی، در دلیجان، دار فانی را وداع گفت؛ و در مکانی که اکنون تربت پاک شهیدان است، چهره در نقاب خاک کشید . رحمت خدا بر او و همه ی رفتگان باد.

 

نتیجه گیری :

اولا: همه ی تقدیر انسان در دست خداست.

ثانیا: آن چه را که خداوند تقدیر می کند؛ حکمت و مصلحتی در آن است.

ثالثا: انسان فقط می تواند تدبیر کند؛ اما آن چه تحقق می یابد؛ تقدیر خداوند است .

رابعا: انسان از محل دفن خود آگاه نیست؛ اما بر طبق روایات وارده، قبر هر کسی، در هر روز، صاحب خود را صدا می زند.

خامسا: تدفین در کنار تربت پاک شهیدان ،سعادتی است که نصیب هر کسی نمی شود .

 

مغفرت برای اموات

از جمله حقوقی که بر عهده مومنین است به یاد داشتن و هدیه فرستادن برای اموات و درگذشتگان به ویژه والدین، بستگان، و دوستانی است که از دنیا به سرای باقی رفته اند می باشد. در حدیثی ارزشمند از امام رضا علیه السلام آمده است: هر کس قبر مومنی را زیارت کند و در کنار قبرش سوره قدر را هفت مرتبه قرائت کند ؛ خداوند هم او و صاحب قبر را می آمرزد.(21)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۴۸
حمید رضا فتحی سقزچی