اردوی مشهد
خاطره.
در نخستین هفته خرداد ماه 1367 ش. برای دانشجویان رزمنده بسیجی اردویی گذاشته شد. در تاریخ ششم خرداد با دو دستگاه اتوبوس که از دانشگاه تهران آمده بودند؛ عازم مشهد مقدس شدیم. در این اردوی پنج روزه که سرشار از معنویت بود و میهمان حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام بودیم بسیار خوش گذشت.
در هنگام بازگشت، گرگان را پشت سر گذاشته بودیم که ناگهان اتوبوسی که بنده در آن حضور داشتم با کشاورزی که از عرض جاده عبور می کرد؛ به شدت برخورد کرد؛ و آن بنده خدا در دم کشته شد.
تاثر شدیدی بر ما مستولی گردید. اتوبوس به سمت بیابان منحرف شد؛ اما خدا را شکر که چپ نشد. اهالی روستا با بیل و کلنگ به راننده ما حمله کردند. راننده کمکی، او را فراری داد و به پاسگاه ژاندارمری رسانید.
اتوبوس را توقیف کردند؛ و ما شب را در مسجد روستا بیتوته کردیم. برای کسانی که کنکور کارشناسی ارشد در پیش داشتند؛ و نیز برای برخی از خواهران دانشجو خیلی سخت گذشت.
سه سال بعد که وارد دانشگاه تهران شدم؛ چند بار به واحد ترابری که در نزدیکی دانشکده حقوق بود رفتم و سراغ راننده را گرفتم و احوال پرسی کردم.
در هنگام عزیمت به مشهد مقدس وارد نیشابور شدیم؛ و در تاریخ هفتم خرداد 1367 مطابق با بیست و نهم رمضان المبارک 1407 قمری به بازدید آرامگاه خیام رفتیم. در آن جا عکسی دسته جمعی انداختیم.
راستی چرا زمان به سرعت می گذرد؛ و ما متوجه این معنا نیستیم و آسوده خاطریم؟ گرگ اجل یکایک از این گله میبرد- این گله را نگر که چه آسوده میچرد.
اکنون که محاسنم تماما سفید شده است؛ هر چقدر فکر می کنم اسامی این دوستان را به خاطر نمی آورم. چنان چه شما دوستان رشته حقوق و مدیریت، اسامی افرادی که در این عکس حضور دارند می شناسید؛ اعلام فرمایید.
.