خاطره پانزدهم عدم اقبال به شغل قضاوت
خاطره پانزذهم عدم اقبال به شغل قضاوت
در سال های نخست انقلاب اسلامی، قوه قضاییه به قضات فاضل و فقیه نیاز مبرم داشت. هر چند که این نیاز همیشه وجود خواهد داشت اما در آن سال ها بیشتر بود. یکی از روحانیون که در قوه قضاییه، مسئولیت جذب و استخدام قضات را به عهده داشت؛ بارها از حاج اقا نویسی دعوت کرده بود که به دادگستری بیاید و تصدی دادگاه کیفری یک را در سطح استان بپذیرد. و یا حتی در دیوان عالی کشور به عنوان قاضی عالی رتبه مشغول قضاوت شود. آقای نویسی به همه مناصب مذکور پشت پا زد و حاضر به پذیرفتن هیچ یک از آن ها نگردید. زمانی که بنده به ایشان مراجعه کردم تا برای شغل وکالت مشورت کنم؛ فرمود:
(شغل خوبی نیست؛ زیرا وکیل را می خرند و او برای پول، هر کاری می کند).
بنده فکر می کردم که وکیل می تواند فقط از حق و حقیقت دفاع کند؛ اما پانزده سال بعد، یعنی در سال 1386 به همان نتیجه ای رسیدم که آقای نویسی در روز نخست تذکر داده بود. حق و باطل ، آن قدر، مخلوط و ممزوج است که کمتر کسی توان تشخیص آن را دارد. آیا بیست میلیون تومان حق الوکاله، این ارزش را دارد که انسان حاضر شود کوچک ترین حقی از دیگران ضایع شود؛ ودر قبال آباد کردن دنیای دیگری، خود در سرای آخرت معذب بماند؟ آقای نویسی را خدایش بیامرزد؛ ابتدا خود به علمش عمل می کرد وپس از آن دیگران را نصیحت می کرد. نخست خودش از شغل قضاوت روی برگرداند و بعد مرا توصیه کرد این گونه مشاغل را رها کنم .