هفتاد خاطره از آیت الله نویسی امام جمعه فقید دلیجان

وبلاگ شخصی حمید رضا فتحی سقزچی
این جانب حمیدرضا فتحی سقزچی، دانش آموخته ی رشته حقوق عمومی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران ، عضو هیات علمی دانشگاه ازاد اسلامی واحد نراق ، وکیل پایه یک دادگستری، دانشجوی دکتری تخصصی حقوق عمومی، متولد 1343 تهران ، اهل دلیجان و ساکن اصفهان می باشم. امیدوارم با بیان خاطراتی از آیت الله حسین رجبی نویسی امام جمعه فقید شهرستان دلیجان، - که فرزند نداشت - نسبت به بزرگداشت نام و یاد آن مرحوم، قدمی بردارم . ان شاءالله مورد رضایت امام زمان علیه السلام واقع گردد.

۴۷ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است


خاطره چهل و ششم 

تاکید بر انجام کارها برای رضای خدا

 

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

     مرحوم حاج آقا نویسی پیوسته تاکید داشت .انسان باید هر کاری می کند . قصدش رضای خدا باشد ، یعنی برای رضایت خداوند آن کار را انجام دهد .

هنگامی که حاج آقا نویسی با معلمان سخن می گفت تاکید می کرد که یک معلم می تواند برای تدریس و درس دادن دروس مختلف ، نیت و قصد خود را رسیدن به رضای خدا قرار دهد .

درست است که یک معلم برای گرفتن حقوق ماهیانه تلاش می کند و زحمت می کشد ، اما این مساله ، هیچ منافاتی با این نکته ندارد که هم حقوق بگیرد و هم نیت خود را رضایت خداوند قرار دهد .

 

زنده یاد آیت الله نویسی در حال سخنرانی در دانشگاه

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

هنگامی که حاج آقا نویسی در دانشگاه حضور می یافت و برای دانشجویان سخن می گفت تاکید می کرد که دانشجویان باید درس بخوانند. و مدرک بگیرند ، اما هدف اصلی خود را رضای خداوند قرار دهند. یعنی همه ی تلاش ، کوشش ، استخدام و مدرک گرفتن خود را در جهت رضایت خداوند متعال قرار دهند .

یاد آوری می کنم که دانشگاه آزاد اسلامی واحد نراق در سال های پایانی دهه ی شصت تاسیس گردید . اولین رئیس آن حجت الاسلام و المسلمین حاج سید مصطفی روحانی فرزند سید ابو الفضل بود . هنگامی که حاج آقا روحانی به عنوان نماینده مجلس شورای اسلامی انتخاب گردید ، حاج آقا نویسی با اهداء یک جعبه شیرینی او را بدرقه کرد .

  تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

متذکر می گردم این جانب در سال 1371 به دانشگاه آزاد اسلامی واحد نراق پیوستم . دو فقره از عکس های آن زمان را در این پست قرار می دهم .

 

 ایستاده از چپ: آقای دکتر جمشید شریفیان_ حمید رضا فتحی سقزچی در تاریخ 2 مرداد1371 آزمون سراسری دانشگاه آزاد اسلامی-

 ساختمان دانشکده علوم انسانی دانشگاه آزاد اسلامی واحد نراق، اولین و قدیمی ترین ساختمان این واحد دانشگاهی است که توسط فردی نیکوکار احداث و راه اندازی گردید.

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

 

 از راست: آقای حاجی زاده کارمند دانشگاه ، دکتر کریم زارع معاون آموزشی دانشگاه آزاد اسلامی و فرزندش، دکتر محمد مهدی مظاهری رییس واحد نراق، دکتر جمشید شریفیان، حمید رضا فتحی سقزچی، زنده یاد سید محمد رضوی مدرسین رشته حقوق - در تاریخ 2 مرداد 1371 - بازدید از اولین رایانه دانشگاه که با ویندوز 98 کار می کرد.

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

حاج آقا نویسی تاکید داشت که حتی اگر به حیوانات غذا می دهید . هدف و نیت شما جلب رضایت خداوند سبحان باشد .

 

       آیت الله نویسی امام جمعه دلیجان و حجت الاسلام سید مصطفی روحانی نخستین رییس دانشگاه آزاد اسلامی واحد نراق 


 

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

قضیه ای  که تعریف  می کنم افسانه نیست ، بلکه واقعیتی است که در  بسیاری از کتاب های تاریخ به آن اشاره شده است .

مسجد سید اصفهان، یکی از وسیع ترین ، زیبا ترین و با عظمت ترین مساجد اصفهان است . در دوران پیروزی انقلاب ، تظاهرات عظیمی در آن برپا می شد؛ و امروزه نیز تجمعات بسیار بزرگ در آن برگزار می شود. .

این مسجد عظیم، توسط حجت السلام سید محمد باقر شفتی ، احداث گردیده است. هنگامی که او این مسجد عظیم را پایه گذاری کرد؛ عده ای از او پرسیدند: ( تو بسیار فقیر و تنگ دست بودی ، چگونه توانستی این مسجد عظیم را احداث کنی)

او در پاسخ گفت :

( زمانی که قحطی آمد و مردم برای زنده ماندن خود گوشت مردار و گوشت گربه و ... را می خوردند . ؛ من هم مانند دیگران از شدت گرسنگی و قحطی در حال مرگ بودم . تمامی آن چه را که پس انداز کرده بودم  . در دست گرفتم و به نانوایی مراجعه کردم؛ تا بتوانم یک قرص نان بخرم . جمعیت انبوهی در جلوی نانوایی تجمع کرده بودند و من پول و پس اندازم را دادم و یک قرص نان خریدم . وقتی که به خانه باز می گشتم سگ ماده ای را دیدم که روی زمین افتاد بود و پستان هایش از شدت گرسنگی خشکیده بود ، بچه هایش هم در حال مردن بودند . من با خود اندیشیدم؛ اگر من بمیرم فقط یک نفر هستم؛ اما این سگ ماده، چندین توله دارد و اگر بمیرد . همه  توله هایش نیز خواهند مرد . بنا بر این برای رضای خدا نان را خرد کردم؛ و در جلوی سگ گذاشتم. ایستادم و نگاه کردم ببینم چه می شود.

 

سگ ماده، نان را خورد؛ و پستانش بزرگ شد؛ و توله هایش شروع به شیر خوردن کردند . در همان لحظه دیدم که سگ ماده سرش را به سوی آسمان بلند کرد؛ و من احساس کردم که این سگ ماده، مرا دعا می کند .

به خانه ام آمدم  و به سمت قبله خوابیدم و پارچه ای روی سرم کشیدم. دعاهایی خواندم و شهادتین را گفتم .

حدود یک ساعتی گذشت . فردی آمد و در زد و پرسید: آیا شما سید شفتی هستید . ؟ گفتم بله .

گفت : من تاجرهستم. یک کشتی پارچه  از هندوستان آورده بودم؛ و نذر کردم؛ اگر به  سلامت رسیدم و پارچه ها را فروختم؛ مبلغ بیست تومان آن را به شما بدهم.

 اکنون آمده ام که نذر خود را اداء کنم؛ و این مبلغ پول را به شما بدهم . من بسیار شگفت زده شدم؛ زیرا بیست تومان پول، مبلغ بسیار هنگفتی بود؛ که هرگز در خواب هم ندیده بودم . از او پرسیدم: با این همه پول چه کنم؟ او پیشنهاد کرد؛ من بخشی از این پول را در بر دارم؛  و مابقی آن را به عنوان  مشارکت در واردات پارچه به خودش تحویل بدهم. یعنی در سود و زیان آن شریک شویم. من این پیشنهاد را پذیرفتم .

آن فرد در هر مرتبه ای که از هندوستان پارچه می آورد؛ مبالغ هنگفتی پول به من می داد.

من تصمیم گرفتم با پول هایی که از این طریق به دست می آورم ؛ در محله ی «بید آباد» زمین های وسیعی را جهت احداث مسجد خریداری کنم؛ بنا بر این مسجد مذکور را از این طریق احداث کردم ).

     من فقط یک قرص نان به سگ ماده ای دادم؛ اما خداوند متعال برکات عظیمی به من مرحمت کرد.

 

برای آگاهی بیشتر از تاریخچه مسجد سید اصفهان و زندگی نامه حجت الاسلام  سید شفتی بر روی (( ادامه مطلب )) کلیک کنید .


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۵۴
حمید رضا فتحی سقزچی
يكشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۵۳ ق.ظ

خاطره چهل و پنجم - مبارزه با خرافات

خاطره چهل و پنجم

مبارزه با خرافات



     یکی از مسائلی که شادروان حاج آقا نویسی با آن مخالفت می ورزید (خرافات ) بود . مرحوم حاج آقا نویسی در یکی از سخنرانی هایش گفت :

    ( گاهی برخی از خواهران تلفن می زنند و می گویند؛ خروسی دارند که در طول روز می خواند . این خواهر ها می پرسند؛ علت آن چیست ؟ و با این حیوان خانگی چکار کنند ؟ من بارها  گفته ام به این قبیل مسائل توجه و اعتنا نکنید . خروس یک حیوان است و گاهی اوقات می خواهد سحر ها بخواند و گاهی می خواهد در روز بخواند . در این فکر نباشید که اگر خروسی در روز بخواند ، خوش یمن نیست و یا اینکه خبری بد در راه است و این قبیل حرفها ...)



     قبلا هم گفته ام که چون حاج آقا نویسی گاهی اهل مزاج و شوخی بود وقتی که سخنانش به این جا می رسید  در پایان می گفت : ( اگر احساس می کنید که خروس شما ، بی محل می خواند ، می توانید آن را به یک طلبه یا روحانی هدیه بدهید ...).

    وقتی صحبت حاج آقا نویسی به این جا می رسید ، حاضران به شدت می خندیدند .


خرافات در کشورهای مختلف


     در یکی از روزها برای خواندن نماز جماعت ظهر و عصر به مسجد جامع رفتم. جمعیت اندکی حضور داشتند؛ زیرا روز 13 فروردین بود و مردم به سیزده به در رفته بودند .

     مرحوم حاج آقا مصطفی حائری – خدایش رحمت کند – روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  را در دفترچه ام یاداشت کرد که مضمون ترجمه ی آن چنین بود ( به روزهای سال ، نحس نگویید؛ زیرا برای شما نحوست خواهد آورد ).

     حاج آقا حائری توضیح داد که ( اشتباه بزرگی است که مردم فکر می کنند  روز 13 فروردین ، نحس است . اگر نحس است پس چرا حضرت علی  علیه السلام  در روز سیزده رجب متولد گردید) .

     به هر حال مرحوم حاج آقا نویسی و نیز  مرحوم حاج آقا حائری با هر گونه خرافات، مخالفت می کردند.

     این نکته را توضیح دهم که اگر در امر دین خدا ، موضوعی  جدید ایجاد شود ، به این اقدام، بدعت گفته می شود؛ که حرام است .

 روایتی وجود ندارد که گذاشتن دسته گل و تاج گل را بر روی قبر مردگان تایید کند .

 روایتی وجود ندارد که بگوید برای مردگان خود آیینه و تفت بگذارید و شمع روشن کنید .

  این قبیل امور علی الظاهر از غرب و مسیحیت وارد جوامع مسلمان شده است. ما نباید از آنان تقلید کنیم. مکتب اسلام دستورات کامل تر و بهتری را در باره ی تکریم اموات وضع نموده است.

 اگر این قبیل امور به معنای بدعت در دین خدا باشد حرام است .

وظیفه ما مسلمانان است که اعمال ، رفتار و اعتقادات خود را از مرجع تقلید خود بپرسیم و استفتاء کنیم .

 چشم زخم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۵۳
حمید رضا فتحی سقزچی
يكشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۵۲ ق.ظ

خاطره چهل و چهارم - حاج آقا نویسی و بیان خاطرات حج

 

خاطره ی چهل و چهارم  :

 

             مرحوم حاج آقا نویسی و بیان خاطرات حج

 

 

جدا کننده متن, جدا کننده متن جدید, جدا کننده متن زیبا, انواع جدا کننده متن, عکس جدا کننده متن

          مرحوم حاج آقا نویسی به عنوان روحانی کاروان حج در طول سال های طولانی به سرزمین حجاز اعزام می گردید . در طول چهار هفته ای که حضور نداشت حاج آقا کاظم زاده به عنوان امام جمعه ی موقت، نماز جمعه را اقامه می کرد .

         حاج آقا نویسی پس از بازگشت از حج برخی خاطرات حج را از تریبون نماز جمعه بیان می کرد . در یکی از صحبت هایش فرمود :

     ( در مسجد الحرام با یکی از حجاج کشور های آفریقایی درباره مسائل سیاسی و اجتماعی مسلمانان بحث و گفتگو می کردم . آن فرد آفریقایی از من پرسید: من این؟ یعنی اهل کدام شهر هستی؟ من گفتم : مدینه قم ، یعنی از شهر قم هستم . او گفت : عسگر الخمینی؟  یعنی شهر قم که لشگر امام خمینی است ؟ من گفتم : لا ، لا ، کل الایران عسکر الامام الخمینی. یعنی نه ، نه ، همه ی ایران لشگر امام خمینی است ).

         حاج آقا نویسی بارها این روایت را می خواند: هر کس مستطیع شود و به حج نرود؛ در لحظه ی مرگ ، به او گفته می شود: مت یهودیا او نصرانیا ؛ یعنی بمیر، می خواهی به دین یهود بمیر ، یا به دین نصارا بمیر . 

    چون سخن از حج واجب به میان آمد؛ این جانب عکس ها و خاطراتی از حج تمتع سال 1391 را در این پست قرار می دهم. ابتدا دلیل این کار را توضیح می دهم: 

     پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم در روز غدیر خم فرمود: (هر کس که من مولای اویم؛ پس این علی مولای اوست). سپس ولایت مداران را دعا فرمودند و گفتند: (اللهم وال من والاه)؛ و در جمله ای دیگر فرمودند: (افرادی که در این جا حاضرند؛ این مطلب (یعنی مساله ولایت و ضرورت ولایت مداری) را به غایبان برسانند)؛ یعنی به آنان اطلاع دهند.

     بر همین اساس ، در طول قرن های گذشته کسانی که از سفر حج بر می گشتند؛ مطالب مربوط به ولایت را برای جوان ها بازگو می کردند؛ کتاب و سفرنامه می نوشتند؛ یا سخن رانی می کردند؛ و از  راه های مختلف، این چراغ را همواره روشن نگه می داشتند. 

     در دورانی که بنده نوجوان بودم ؛ کسانی که از حج بر میگشتند، دوربین هایی پلاستیکی را به عنوان سوغات می آوردند. هنگامی که آن را به سمت خورشید می گرفتیم عکس هایی از مکه و مدینه و دیگر اماکن متبرک را مشاهده می کردیم. در واقع این دوربین ها و تصاویر، تمهیداتی بود که بزرگترها می خواستند ما را با ولایت آشنا کنند. آنان دستور پیامبر اکرم(ص)  را به هر طریق ممکن به ما ابلاغ می کردند؛ زیرا ما چهارده قرن قبل غایب بودیم؛ کسانی که حاضر بودند ولایت را به ما رساندند؛ و ما نیز موظف ایم ولایت را از هر طریقی که ممکن است ( ولو با نشان دادن چند عکس) به جوان ها و نسل بعد از خود منتقل کنیم.

     خداوندا این چراغ و دفتر را هماره به روی مشتاقان گشوده بدار.

     مرحوم حاج آقا نویسی در آن دوران، خاطرات حج را برای ما که جوان بودیم بازگو می کرد. ما هم موظفیم این خاطرات را برای نوجوانان بازگو کنیم؛ و فرزندان ما نیز ملزم و موظف هستند که خاطرات حج را به نسل و نسل های بعدی منتقل نموده و بازگو کنند. و اکنون چهارده قرن است که این سفره عظیم الاهی برای مسلمانان پهن شده است.

      اکنون چند عکس را با توضیحاتی مختصر در این پست قرار می دهم.


این جا درب ورودی منزل حضرت زهرا سلام الله علیها می باشد حکام سعودی بر آن  قفل زده اند. و دیواری یک متری کشیده اند تا هیچکس نزدیک نشود. در زمان حیات حضرت زهرا سلام الله علیها نیز فردی که اسمش را نمی آورم به نوکرش، قنفذ - که فردی سیاه پوست، درشت هیکل و بسیار خشن بود؛ دستور داد هیزم بیاورد و خانه را آتش بزند. جانم فدایش باد که حالا چه کسانی نگهبان خانه اش شده اند.

  

 این جا بخش قدیمی مسجد النبی است ؛ اسامی برخی افراد را روی کاشی ها نوشته اند که نمی توانند؛ و نباید

الگو باشند. فقط و فقط کسانی می توانند الگوی جهانیان قرار گیرند؛ که در طول عمرشان، کوچک ترین خطایی از آنان سر نزده باشد. یعنی چهارده معصوم، صلوات الله علیهم اجمعین.  

 

 

       در کتاب های مقاتل، در سه مورد، کلمه (نبت) به کار رفته است. یعنی رویید. یکی از آن ها در مورد حضرت فاطمه زهراست.  نبت المسمار علی صدرها  ؛ یعنی : میخ بر سینه اش رویید. شما خود، به خوبی می دانید؛ میخ هایی که در این درب منزل به کار رفته بود؛ چه کرده اند؟ فردی که به این درب منزل هجوم آورد ؛ و اسمش را نمی آورم؛ یک سوم سادات روی زمین را کشت.

و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون

 


 

 بالای این پل، فضایی است که پرندگانی به نام ابابیل در آسمان ظاهر شدند و سنگ هایی کوچک در منقار داشتند. آن ها سنگ ها را بر سپاه ابرهه که سوار بر فیل هایی بودند رها کردند. سپاه قدرتمند ابرهه به درک واصل شد. این جا ابتدای سرزمین منا ؛ یعنی انتهای صحرای مشعر است.

حجت السلام والمسلمین حاج شیخ وحید جلالی، روحانی کاروان ما، در تصویر مشاهده می شود.

 

 

 بخش قدیمی مسجد النبی خاطرات عظیمی از صدر اسلام را در خود جای داده است.

  برای فرج امام زمان علیه السلام دعا می کنیم؛ و امیدواریم امام زمان علیه السلام، پس از ظهور، تکلیف این کاشی ها و اسامی مختلف روی آن را معلوم فرمایند. حتی در کتب اهل سنت هم معلوم است؛ برخی از اینان چه کارهای زشتی که مرتکب 

 شده اند.



 به همراه برخی همسفران، روحانی و مدیر کاروان؛ در حیاط اصلی مسجد شیعیان مدینه؛ این باغ وسیع متعلق به امام محمد باقر علیه السلام بوده است




 بیتوته نمودن در زیر چادرهای عرفات، لذت بخش، خاطره انگیز و فراموش ناشدنی است




 


این جا قبرستان بقیع است. فاخلع نعلیک انک بالوادی المقدس طوی ؛ هرگز با کفش وارد نشویم؛ با معرفت باشیم؛  این جا، حرم آل پیامبر و قبر چهار امام معصوم است. اگر شما با هواپیما و در هنگام شب وارد شهر مشهد شوید؛ از پنجره ی هواپیما، قوی ترین نورافکن ها را مشاهده می کنید که آسمان شهر مشهد را نور افشانی می کنند. ناگهان دست بر سینه می گذارید و می گویید: السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا (ع) و رحمه الله و برکاته .  اما اگر با هواپیما و در هنگام شب، وارد فضای  آسمان مدینه شوید؛ از پنجره ی هواپیما مشاهده می کنید که بخش بزرگی از مرکز مدینه تاریک است. شاید گمان کنید؛ که در وسط شهر مدینه ، برق قطع شده است؛ اما ، نه ، این طور نیست؛ این جا قبرستان بقیع است؛ هیچ روشنایی وجود ندارد. هنگامی که متوجه می شوید؛ قبرستان بقیع است؛ دست بر سینه می گذارید و می گویید: السلام علیکم یا اهل بیت النبوه و موضع الرساله و مختلف الملائکه.


ای بقیع ای گوهر عنبر سرشت -- ای فضایت بهتر از باغ بهشت

با من از سوز دل حیدر بگو -- با من از زهرا و میخ در بگو

آمدم تا دیده را دریا کنم-- قبر زهرا را ز جان پیدا کنم

آمدم تا خادم این در شوم-- آمدم هم ناله ی حیدر شوم

با من از راه صداقت ناله کن-- گریه بر زهرای هجده ساله کن

با من از سوز دل مولا بگو -- از مزار مخفی زهرا بگو



  

این جا مقابل درب ورودی قبرستان بقیع است. پس از پایان نماز صبح تا غروب آفتاب باز است.  حضرت زهرا سلام الله علیها پس از گذر از کوچه ی بنی هاشم ، از این قسمت، وارد بقیع می شدند؛ و در زیر سایه بان کوچکی که برای خود ساخته بودند ؛ و به « بیت الاحزان » معروف شده بود ؛ بر فراق پدر بزرگوارش، و نیز بر ظلم هایی که بر او و شوهرش روا  می شد؛ می گریست. او را منع می کردند؛ و به او اجازه نمی دادند؛ حتی در خانه ی خودش، گریه کند. وامصیبتا ؛  واویلا؛ 


مرغ دل ما گشته گرفتار بقیع                   قربان بقیع و اشک زوار بقیع 

شبها که در بقیع را می بندند             من گریه کنم به پشت دیوار بقیع



 

در موزه ی شهر مکه تصویری را نصب کرده اند. از آن تصویر، عکس گرفتم. بر اساس مدارک و روایات موجود، همه ی وسایل شخصی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ؛ مانند شمشیر ، زره و..... هم اکنون نزد امام زمان علیه السلام موجود است؛ حتی عصای حضرت موسی و انگشتری حضرت سلیمان علیهماالسلام




  

 وهابیون، بر اساس فتوای ابن تیمیه که در قرن نهم  می زیسته است؛ حتی گنبد و مقبره ی قبر حضرت عبدالله و حضرت آمنه، پدر و مادر پیغمبر اکرم(ص)  را نیز با خاک یکسان کرده اند.

و حتی اجازه نمی دهند؛ بر قبور آنان، سنگ قبری  وجود داشته باشد.

 



 شب های مسجدالنبی (ص) عجب صفایی دارد. قبل از عزیمت به سفر حج تمتع ، علاوه بر کتاب « مناسک حج»، فتاوای آیت الله العظمی سیستانی، کتاب«خسی در میقات» نوشته ی جلال آل احمد، و کتاب «تاریخ مکه و مدینه»، نوشته ی رسول جعفریان را به دقت خواندم. به همین دلیل، بیشتر وقایعی که در طول سفر اتفاق می افتاد ؛ و یا مسائلی که رخ می داد؛؛ در ذهنم تداعی معانی می گردید.. جلال آل احمد در دهه ی 1330 آمده بود تا قبر برادرش را در قبرستان بقیع پیدا کند. او نوشته است: در جایی که امامان معصوم(ع) سنگ قبر ندارند؛ چگونه می توانم قبر برادرم را پیدا کنم. 




 

 

سازمان یونسکو به شهرداری اصفهان ایراد گرفت و اعلام کرد: فلان ساختمان شش طبقه - که در یکی از میادین شهر اصفهان و صدها متر دورتر از میدان نقش جهان احداث گردیده  _  مرتفع است و چشم انداز میدان نقش جهان را مسدود کرده است. شهرداری اصفهان مجبور شد؛ بخشی از طبقات فوقانی  ساختمان را تخریب کند. اما همان گونه که در تصویر مشاهده می کنید؛ حکام سعودی هتل هایی بسیار مرتفع ساخته اند که بر کعبه ی مکرمه اشراف دارد. حتی بر اساس ساده ترین قوانین شهری ، و بدیهی ترین حقوق طبیعی کسی حق ندارد خانه اش را به گونه ای احداث کند که بر خانه ی دیگران اشراف داشته باشد. آیا از خدا شرم نکردند؟ که بر اساس نقشه هایی که توسط اجنبی های طرفدار صهیونیست تهیه گردید، هزاران اتاق خواب اختصاصی و خانوادگی ، توالت ها و کسانی که در این اتاق ها لباس زیر پوشیده اند؛ بر کعبه مکرمه اشراف یافته اند؟ آیا از حضرت ابراهیم علیه السلام که این خانه را بنا نهاد خجالت نکشیدند؟ باید دعا کنیم؛ و امیدوار باشیم که ان شاءالله، پس از ظهور امام زمان علیه السلام، تکلیف این ساختمان ها و هتل ها مشخص شود. 

این جانب در مهرماه 1391 به کتاب خانه کوچک شهر مکه مراجعه کردم تا آن جا را که خانه  مسکونی حضرت عبدالله و حضرت آمنه بوده ، و پیامبر اکرم در آن خانه متولد شده است را زیارت کنم. دو نفر کارکنان آن جا یروشور و اعلامیه ای را به من دادند که مطالعه کنم. در آن بروشور نوشته بودند؛ این خانه ارزشی برای بازدید ندارد و.... .  بنده پس از بازگشتم به هتل؛ به همسفران ام یادآور شدم آل سعود می خواهد این خانه را امحاء کند؛ و دارد زمینه چینی می کند. متاسفانه پیش بینی این جانب درست از آب درآمد؛ و چند ماه بعد این خانه را با خاک یکسان کردند. وبلاگ نویسان و تحصیل کرده های کشورهای مسلمان باید این مسایل را ترجمه و از یک و نیم میلیارد مسلمانان جهان بپرسند: پیروان کدام یک از ادیان الاهی تا کنون محل تولد پیامبر خود را با خاک یکسان کرده اند؟

یهودی ها با تمسک به شیوه هایی واهی و بی اساس دارند روز به روز آثار - به گفته خودشان - باقی مانده از پیامبرشان را به بهانه های پوچ، بسط و گسترش می دهند؛ اما آل سعود تمام آثار و بقایای به جا مانده از دوران رسالت پیامبر اعظم را با خاک یکسان کرده اند. به کدام مذهب است این؟ به کدام ملت است این؟

  

 


مسجد شجره ؛  بستن لباس احرام ؛ و آغاز رسمی مناسک حج واجب  

  لبیک اللهم لبیک، لبیک لا شریک لک لبیک ، ان الحمد والنعمه لک والملک، 

لا شریک لک لبیک

 



مسجد خیف در منا ؛ بسیار خاطره انگیز است. برادران اهل سنت عمدا در این جا می خوابند؛ و یا استراحت می کنند؛ تا جایی وجود نداشته باشد که شیعیان  بخواهند؛ نماز بخوانند و عبادت کنند. آن وقت، پز می دهند و در وسط اذان صبح می گویند: الصلوه خیر من النوم.  جمله ای که بدعتی آشکار و حرام است. 


 

 کودکی چهارساله را در لباس احرام دیدم. از او عکس گرفتم؛ و به پدرش گفتم: طوبی لکم؛  یعنی خوشا به حال شما؛ در کشور ما بسیاری از پیرمردهای هشتاد ساله، حسرت بستن لباس احرام را به گور برده اند.

 


 

عمری

تصاویری از مرحوم آیت الله محمد علی عمری (ره)، در مسجد شیعیان مدینه نصب گردیده است. آن مرحوم 45 سال زندانی سیاسی بود. جرم اش تبلیغ مذهب شیعه بود. او را به دار زدند؛ اما طناب دار پاره شد. رحمت خدا بر او باد.

او از نوادگان نواب اول و دوم امام زمان علیه السلام است. امام زمان علیه السلام ، خود به خوبی می دانست چرا و به چه دلیل باید عثمان ابن سعید عمری،  و پسرش  محمد بن عثمان عمری را به عنوان نایب خود برگزیند. اگر دشمنان اسلام، با قیچی، بند بند استخوان های نواب اربعه را می بریدند تا بتوانند کوچک ترین آدرس و نشانی از امام معصوم (ع) به دست آورند؛ محال بود؛ کوچک ترین موفقیتی کسب کنند.

نمونه آن، صدور حکم اعدام  ، به دار زدن و 45 سال زندانی کردن مرحوم آیت الله محمد علی عمری، نواده ی نواب اول و دوم است که وهابیون هرگز موفق نشدند به هدف خود برسند. او در سال 1389 شمسی به لقای محبوب شتافت. رحمت خدا بر او و پدرانش.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۵۲
حمید رضا فتحی سقزچی
يكشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۵۲ ق.ظ

خاطره چهل و سوم - رعایت شئونات خاص روحانیت

خاطره چهل و سوم :

رعایت شئونات خاص روحانیت 

نایت اسکین

چیز هایی هستند که رعایت آنان فقط برای روحانیون مورد تاکید قرار می گیرد . یکی از روحانیون عزیزی که اکنون از اساتید اخلاق حوزه ی علمیه ی قم  می باشد؛ گفت :

(من در سال 1363 ازدواج کردم و خانواده ی زوجه ام در هنگام خرید، به عنوان هدایای ازدواج، یک ساعت مچی برایم خریدند . آن ساعت را به مچ دستم بسته بودم؛ و در جلسات درسی مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی شرکت می کردم . آیت الله العظمی مرعشی نجفی ره ، در پایان درس تاکید کرد؛ برای روحانیون مناسب نیست؛ از ساعت مچی استفاده کنند . من به سرعت ساعت مچی را باز کرده و در جیب بغلم گذاشتم . از آن روز به بعد هرگز از ساعت مچی استفاده نکرده ام.

آلبوم تصاویر حضرت آیت الله بهجت,بهجت عارفان,عبد,محمد تقی بهجت,مرجع عالی قدر تشیع حضرت آیت الله بهجت

مرحوم آیت الله بهجت رحمه الله علیه به روحانیون توصیه می کرد: ( موی سرشان بلند نباشد بگونه ای که از زیر عمامه بیرون بیاید ).

مرحوم آیت اله مشکینی (ره ) تاکید می کرد: ( روحانیون در ملاء عام چیزی نخورند و به ویژه از تخمه شکستن پرهیز کنند ).

اینها نمونه هایی از شئوناتی است که روحانیت آگاه، به دلیل نقش و جایگاه ویژه ای که در جامعه دارد ، بهتر است آن ها را رعایت کند . مرحوم حاج آقا نویسی جزیی ترین مسایل را رعایت می کرد .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۵۲
حمید رضا فتحی سقزچی
يكشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۵۱ ق.ظ

خاطره چهل و دوم - رمز موفقیت

 

خاطره چهل و دوم :

رمز موفقیت

در یکی از روزها که از دلیجان عازم اصفهان بودم . نزدیک پمپ بنزین دلیجان در مرکز شهر قرار داشت  . روحانی را دیدم که عازم اصفهان بود . سوارش کردم . آن فرد روحانی مطالب زیادی را تعریف می کرد . او در قسمتی از صحبتهای خود اظهار داشت :

( من اهل یکی از شهر های اطراف اصفهان هستم . چند سال قل به عنوان امام جمعه شهر ... منصوب شدم . پس از قریب شش سال امامت جمعه بر سر مساله و... با آقای .... که از افراد سرشناس نیز می باشد اختلاف پیدا کردم . همین مساله موجب گردید که از امامت جمعه برکنار شوم .

بنده به ایشان گفتم ( حاج آقا نویسی که سال های طولانی است امام جمعه شهر دلیجان می باشد وی می خواست بازنشسته شود اما مردم ممانعت کردند .)

ایشان گفت : ( در زمانی که من امام جمعه شهر بودم در سمیناری دعوت شدم که اعضا ء شرکت کننده در آن امام جمعه بودند و از شهر های مختلف آمده بودند . در آن جلسه حاج آقا نویسی امام جمعه نیز حضور داشت . من از ایشان پرسیدم که رمز موفقیت و ماندگاری ایشان چه چیزهای بوده است >؟

حاج آقا نویسی در آن جلسه صحبت هایی مطرح فرمود .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۵۱
حمید رضا فتحی سقزچی
يكشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۵۱ ق.ظ

خاطره چهل و یکم - عدم رو در بایستی در بیان احکام

خاطره چهل و یکم

عدم رودربایستی در بیان احکام    

 


        

    در یکی از روزها برای ادای نماز ظهر و عصر به مسجد صاحب الزمان علیه السلام رفتم. من در خانه امان وضو گرفته بودم. افرادی دیگری هم که به مسجد می آمدند؛ وضو داشتند. فردی وارد مسجد شد و به حاج آقا نویسی گفت: آب قطع شده است.

    پیرمردی به نام حاج آقا همایون رضایی که اهل عبادت بود؛  همیشه در صف اول نماز حضور داشت؛ و از نظر سن و سال، شاید سی سال از حاج آقا نویسی بزرگ تر بود؛ به آن شخص تازه وارد گفت: اگر آب قطع شده،  تیمم کن.

    حاج آقا نویسی فورا و بدون رودربایستی فرمود: (خیر، الان وقت ظهر است. تا غروب آفتاب وقت داری که وضو بگیری و نماز بخوانی. اگر آب قطع شده، صبر کن. دو یا سه ساعت دیگر آب، وصل می شود. اگر الان با تیمم نماز بخوانی؛ نمازت باطل است).

    در یکی از جلسات مهم، که نماینده ی محترم مجلس شورای اسلامی در مسجد جامع دلیجان سخنرانی می کرد؛ آیه شریفه ی « کشجره طیبه اصلها ثابت و فرعها فی السماء» را اشتباها و پس و پیش خواند. حاج آقا نویسی فورا و بدون رودربایستی شروع به خواندن آیه ی قرآن کرد؛ و اشتباه نماینده ی مجلس را تصحیح نمود.     

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۵۱
حمید رضا فتحی سقزچی


خاطره چهلم:

 

رعایت عدالت در حمایت از نمایندگان ادوار مختلف    

        

    عدالت ملکه ای است که اگر کسی بدان متصف شد؛ در همه ی شئون زندگی، و در همه ی رفتار و گفتار انسان جاری و ساری می شود.

    مرحوم حاج آقا نویسی عادل بود؛ و عدالت را در همه ی ابعاد آن رعایت می کرد. یکی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی چند ماه پس از انتخاب از سوی مردم، گزارشی از عملکرد خود را چاپ و منتشر کرد. در آن گزارش اشاره شده بود که نماینده ی مزبور چند پروژه ی عمرانی را پیگیری کرده است. طرفداران نماینده ی پیشین، نزد حاج آقا نویسی رفتند؛ و با استناد به مدارک مختلف گفتند: پروژه های مزبور توسط نماینده ی قبلی پیگیری شده و به نتیجه رسیده است؛ نه نماینده ی فعلی.

     مرحوم حاج آقا نویسی در اولین فرصت که اتفاقا با خطبه های نماز عید سعید فطر، هم زمان شده بود؛ و بیشترین جمعیت حضور داشتند؛ این نکات را به طور کامل توضیح داد و اعلام کرد که پیگیری برخی پروژه های عمرانی و افتتاح آن ها توسط نماینده ی پیشین انجام شده است؛ و در ادامه از زحمات هر دو نماینده ی قبلی و فعلی تقدیر و تشکر کرد.

    به این ترتیب مسئله ی کوچکی که داشت به یک مشکل و مسئله ایی اختلاف برانگیز تبدیل می شد؛ به سادگی و با دو جمله کوتاه برطرف شد؛ و مختومه گردید. خدایش بیامرزد.   

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۵۱
حمید رضا فتحی سقزچی
شنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۵۴ ب.ظ

خاطره سی و نهم - توصیف شهیدان


                                      خاطره سی و نهم  توصیف شهیدان   

 
                          

     مرحوم حاج آقا نویسی به مناسبت های مختلف در باره شهیدان سخن می گفت. واغلب این شعر را زمزمه می کرد:                                                                     

                             آن کس که تو را شناخت جان را چه کند

                             فرزند وعیال و خانمان را چه کند

                             دیوانه کنی هردو جهان اش بخشی

                             دیوانه ی تو هر دو جهان را چه کند

 

     هنگامی که مرحوم حاج آقا نویسی این شعر را می خواند؛ چون با تمام وجود به معنی و مفهوم این شعراعتقاد داشت؛ گاهی آثار حزن، و قطرات اشک در چهره اش هویدا می شد.

     این شعر دارای معانی بلند عرفانی و تفسیرهای گسترده است. به جرات می توان گفت؛ دنیایی از معانی در این شعر نهفته است. شهیدان، مصداق همین شعر عارفانه هستند.  

   

 

     شهید سید احمد جلالی فرزند مرحوم  حسین علی خان، حقیقتا یک عارف بود؛ نگاه کردن به قنوت و گوش دادن به مناجات ها در نمازش لذت بخش بود. او فرزندی چند ماهه داشت؛ به جبهه رفت و شهید شد. پدرش مرحوم حسینعلی خان جلالی آموزگار کلاس سوم ابتدایی من بود. شهید سید احمد جلالی به خوبی دریافته بود؛ برای درک بهتر قرآن باید با ادبیات عرب آشنا باشد. یک کتاب جامع المقدمات خریده بود؛ مشتاقانه به منزل حاج آقا نویسی می رفت؛ و صرف و نحو عربی را فرا می گرفت.

 

     شهید عباس محمدی انسانی موحد و عارف بود؛ در همان ساعتی که او را  تشییع می کردیم؛ اولین، و تنها فرزند دخترش، پا به عرصه ی گیتی نهاد.

     حاج آقا نویسی در تشییع جنازه ی او که با تشییع جنازه ی شهید غلامحسین شفیعی همزمان بود؛ دو بار منقلب و بد حال شد. و سپس این شعر را در وصف شهیدان زمزمه کرد:

                             آن کس که تو را شناخت جان را چه کند

                             فرزند و عیال و خانمان را چه کند

                             دیوانه کنی هر دو جهان اش بخشی

                             دیوانه ی تو هر دو جهان را چه کند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۵۴
حمید رضا فتحی سقزچی
شنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۵۲ ب.ظ

خاطره سی و هشتم - نفرین ، هرگز


خاطره سی و هشتم

 

نفرین ، هرگز

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com


 

     در طول سال های طولانی هرگز ندیدم و نشنیدم؛ حاج آقا نویسی به کسی نفرین کند . در مواقعی که می خواست مخالفت خود را به کسی اعلام کند؛ گاهی از روی مزاح به او می گفت : ( کلاهت را باد ببرد ) .

در یکی از روزها توضیح داد: ( وقتی من به کسی می گویم کلاهت را باد ببرد ، اگر این قضیه اتفاق افتاد و کلاه اش را باد برد؛ اتفاق خاصی نمی افتد؛ او می تواند خم شود؛ و کلاه اش را از زمین بر دارد) .

     هرگز مشاهده نگردید؛ حاج آقا نویسی از کوره در برود؛ افروخته شود؛ و یا علیه کسی موضع گیری شخصی داشته باشد.

     در برخی کتب معتبر نیز به این نکته  اشاره شده است : یکی از نشانه های مومن این است که نفرین نمی کند .

     اگر به کسی ظلم و ستم شد؛ یقینا، خداوند متعال به این قضیه و همه ی امور عالم آگاه و بصیر است . به ویژه این که خداوند متعال «غیور» است . دعای جوشن کبیر، یکی از صفت های خداوند را « غیور بودن » او دانسته است . یعنی خداوند سبحان غیرت مند است؛ و اجازه نمی دهد به بنده اش ظلم و ستم شود . اگر به بنده ای ظلم شد؛ خداوند متعال « منتقم» است؛ و خود بهتر می داند؛ چگونه از ظالم انتقام بگیرد .

 

 

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

     قضیه ای که تعریف می کنم؛ داستان و افسانه نیست؛ واقعیتی است که به چشم خود دیده ام.

     مادر بزرگ مادری ام شادروان « مریم خاتون جلالی» که 84 سال عمر کرد؛ و در سال 1381 از دنیا رفت؛ پیر زنی سیده ، سلیم النفس و رنج کشیده بود. پدرش مرحوم سید ابراهیم جلالی دلیجانی و مادرش سیده بی بی ، هر دو از سادات صحیح النسب بودند . از کرامات مادر او، مرحومه سیده بی بی این است که در آخرین دقایق عمرش، در حالی که کاملا نابینا شده بود؛ دست راست اش را روی سینه اش گذاشته و رو به قبله نشسته بود؛ و به یکایک حضرات چهارده معصوم علیهم السلام، درود و سلام می فرستاد؛ و مانند حالت رکوع تعظیم می کرد. ابتدا عرض کرده بود: السلام علیک یا رسول الله... .

    در روایات متعدد هم داریم؛ هنگامی که مومنی نزع روح می شود؛ حضرت امیرالمومنین علیه السلام - و یا به فراخور تقوای آن فرد، سایر معصومین - بر بالین او حضور می یابند. ما زنده ها آن حضرات را نمی بینیم؛ اما فردی که در حال جان دادن است؛ چون چشم برزخی اش باز شده است؛ به فرخور اعمال گذشته ی خود، حضرات معصومین علیهم السلام را می بیند. برای مطالعه ی بیشتر در این زمینه می توانید به کتابی که مرحوم حجت الاسلام شیخ حسین علی راشد ، در باره ی آخرین دقایق عمر پدرش، مرحوم حاج شیخ عباس تربتی نوشته است؛ مراجعه فرمایید. مرحوم راشد یکی از شخصیت های بزرگ علمی بود که سخنرانی هایش- قبل از پیروزی انقلاب اسلامی - از رادیو پخش می شد؛ و شهید مطهری احترام خاصی برای او قائل بود.

     به هر حال مادر بزرگ ام به مدت ده ها سال نانوای خانگی بود. بیش از نیم قرن، در خانه های مردم، بر لب تنور آتش می نشست؛ برای آن ها نان می پخت؛ و از دستمزدی که از این طریق به دست می آورد؛ فرزندان یتیم اش را بزرگ می کرد. شنیده ام؛ امروزه در میان زن های دلیجان کسی نیست؛ متحمل سختی شود؛  استقامت بدنی داشته باشد؛ در کنار تنور آتش بنشیند؛ و مانند مادر بزرگ ام شادروان مریم خاتون جلالی، از صبح تا غروب نانوایی کند. وقتی که مادر بزرگ ام نان می پخت؛ بوی نان تازه، تا دوردست ها، در فضا می پیچید. مردم 48 ساعت قبل از آن می آمدند؛ و از مادر بزرگ ام مایه ی خمیر می گرفتند. متاسفانه امروزه نان هایی که می پزند؛ نفاخ است؛ جوش شیرین دارد؛ و به گفته ی متخصصان طب سنتی، موجب یبوست و امراض گوارشی بسیاری می گردد. بیمارستان ها و مطب پزشکان جای سوزن انداختن نیست.

 

    در هر صورت، در اواسط دهه ی 1350 شمسی، آقای «الف» به مادر بزرگم - که هم محله ای بودند - نزاع و ظلمی کرد . و سپس علیه خانواده ی مادر بزرگ ام، شکایت کرد؛ و پرونده ای در دادگستری محلات گشود. دلیجان دادگستری نداشت؛ و تابع محلات بود. افرادی وساطت و ریش سفیدی کردند؛ تا قضیه را فیصله دهند؛ اما آقای «الف» خر خودش را می راند.

     سر انجام، وقتی که مادر بزرگ ام، کارد به استخوان اش رسید؛ به سمت قبله می نشست؛ با غصه و اندوه و با چشمانی اشک بار، ضجه می زد؛ سرش را به سوی آسمان بلند می کرد؛ و آقای « الف » را نفرین می کرد. مادر بزرگم از خدا خواست؛ نفرین اش ظرف چهل روز برآورده شود. در آن لحظه، اشک از گونه هایش سرازیر بود. من با خود گفتم؛ مگر ممکن است کسی بتواند -- نعوذ باالله -- برای خداوند مهلت تعیین کند؛ و تعیین تکلیف نماید؟

     هنوز چهل روز نگذشته بود؛ ناگهان از خانه ی آقای « الف » صدای شیون و غوغا برخواست .

آقای « الف » بر سر درب خانه اش، پارچه ای سیاه آویخت . من هر چه تلاش کردم؛ نتوانستم به خود بقبولانم؛ این یک قضیه ی اتفاقی و تصادفی بوده است .

 

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

خداوند متعال نه تنها بزرگ ترین مربی و تربیت کننده ی انسان هاست؛ بلکه حتی همه ی هستی و همه ی عالم وجود، و همه ی خلقت را نیز تحت تربیت خود دارد .

الحمد لله رب العالمین ، یعنی حمد و ستایش، برای خداوندی است که تربیت کننده ی  همه ی عالم است.

 

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com


 

     در شرح حالات شیخ انصاری نوشته اند؛ او به اتفاق برخی دوستان اش، سوار کشتی شدند؛ تا از راه دریا به زیارت عتبات بروند. راه خشکی بسته بود. در داخل کشتی، یکی از افراد عامی، بدون دلیل، به شیخ انصاری فحاشی کرد؛ و با الفاظی رکیک، به او هتاکی نمود. شیخ انصاری هیچ نگفت.

     یکی از دوستان شیخ انصاری که می دانست؛ عاقبت دردناکی در انتظار آن فرد است؛ از شیخ انصاری خواهش کرد؛ حرفی بزند؛ تلافی کند؛ چیزی بگوید؛ جوابی بدهد. اما شیخ انصاری حاضر نشد؛ حتی کوچک ترین کلمه ای بر زبان آورد.

     هنوز ساعتی بیش نگذشته بود؛ و کشتی در وسط آب بود؛ آن فرد، ناگهان، به دل درد شدیدی مبتلا شد؛ و در جا مرد.

     شاید بتوان گفت؛ به همان میزان که شیخ انصاری به خداوند متعال نزدیک بود؛ به همان میزان نیز مستجاب الدعوه بوده است. اگر طلب باران می کرد؛ فقط چند دقیقه طول می کشید؛ ابرها بیایند و ببارند. متاسفانه امروزه در کشورمان، برای آمدن باران، از راه های مصنوعی ایجاد ابر استفاده می شود؛ اقدامی که هزینه های سرسام آور دارد؛ و نتیجه اش صد در صد نیست.

     خداوند متعال صدای شیخ انصاری را می شنید؛ به او توجه می کرد؛ به او اهمیت می داد؛ و دعایش را فورا مستجاب می فرمود.

 

 

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

 

نتیجه گیری :

اولا: رسم بزرگان چنین بوده است؛ کسی را نفرین نمی کرده اند؛ زیرا یقین داشتند؛ خداوند، حاضر، ناظر و غیور است.

ثانیا: باید تلاش کنیم؛ به کسی ظلم نکنیم . اگر به کسی ستم کردیم؛ خداوند راه هایی قرار داده است؛ بتوانیم جبران کنیم.

ثالثا: اگر به بنده ای ظلم شد؛ چون خداوند غیور و غیرت مند است؛ خود، از مظلوم  دفاع خواهد کرد .

رابعا: خداوند متعال، منتقم ، مربی و تربیت کننده ی همه ی عالم وجود است . 

خامسا:  هرگز خاطر سادات و ذریه ی آنان را مکدر نکنیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۵۲
حمید رضا فتحی سقزچی
شنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۵۰ ب.ظ

شجر ه نامه خاندان فتحی سقزچی

شجره نامه خاندان فتحی سقزچی 


این جانب حمید رضا فتحی سقزچی فرزند زنده یاد حسین فتحی سقزچی هستم. پدرم اهل روستای سقزچی بود؛ روستایی که در ۳۵ کیلومتری اردبیل و در منطقه ای کوهستانی و خوش آب و هوا قرار دارد.

یکی از بستگان ام تصور می کرد که روستای سقزچی، دهاتی ناشناخته است؛ اما وقتی برایش توضیح دادم که استاد و علامه ی بزرگ، علی اکبر دهخدا در کتاب لغت نامه اش به تبیین اوصاف روستای سقزچی پرداخته است؛ به اداره ی ثبت احوال رفت و پسوند سقزچی را در شناسنامه اش افزود؛ تا اصل و نسب اش، مشخص و هم چنین معلوم باشد که از نسل چه کسانی است.

اجداد بنده ، زاییده ی این روستا بوده ؛ و چون مورد وثوق اهالی روستا بوده اند؛ بعضا به عنوان کدخدای روستا محل مراجعه ی مردم  قرار می گرفتند.

 

زنده یاد حسین فتحی سقزچی فرزند حیدر

پدر بزرگم شادروان حیدر فتحی سقزچی فرزند فتح الله بوده است. شادروان حیدر فتحی سقزچی علاوه بر کشاورزی و دامداری به شغل درودگری هم اشتغال داشت. پدرش فتح الله، روی هم رفته دارای هفت فرزند بود. چهار پسر، به نام های حیدر، صفر، نیارقلی، و ایمان. و سه دختر به نام های گلنار، خانم باجی و سارا.

حیدر ، اولین فرزند فتح الله، چند بار ازدواج کرد؛ اما همسران اش بر اثر بیماری از دنیا می رفتند. او در چهارمین ازدواج اش با زینت ازدواج کرد. زینت از سادات دو شرفه بود؛ یعنی پدرش، سید ابراهیم و مادرش سیده منور بود. زینت، دختری به نام عطریه و پسری  به نام حسین- پدرم- را به دنیا آورد؛ اما در لحظه ی تولد پسرش، پس از زایمان فوت کرد. حیدر پس از فوت زینت همسر دیگری اختیار کرد. و نهایتا در سال ۳۴-۳۵ بیمار شد. او به بیمارستانی در اردبیل منتقل شد؛ ولی بر اثر کهولت، یعنی در سن ۱۰۷ سالگی فوت کرد؛ و در قبرستان عمومی اردبیل به خاک سپرده شد.

مرحوم فتح الله مانند سایر اهالی روستای سقزچی به شغل کشاورزی و دامداری مشغول بود. او بیشتر به شغل نجاری هم می پرداخت. مردم او را به اسم مصغرش – فتحی- صدا می زدند. چون فتح الله، به فتحی معروف بود؛ بنا بر این فرزندانش ، نام فامیلی فتحی سقزچی را برای خود برگزیدند. البته شاید انتخاب این نام خانوادگی ، چندان به اختیار خودشان نبوده باشد بلکه زمانی که ماموران اداره ی سجل احوال به روستای آنان مراجعه کردند تا به اهالی آن جا شناسنامه بدهند، غالبا نام فامیلی هر خانواده ای را از نام کوچک پدرشان اخذ می نمودند.  فتح الله ، برادری به نام فرج الله داشت. فرزندان فرج الله نام فامیلی کریمی را برای خود انتخاب کردند.


           شادروان حسین فتحی سقزچی فرزند حیدر 


بنابر این تمامی کسانی که در سطح کشور و در استان های مختلف زندگی می کنند و شهرت آنان فتحی سقزچی است از نوادگان فتح الله هستند. تاکید می کنم در سراسر کشور، در بین اقوام و طوایف مختلف، هزاران نفر هستند که نام فامیلی آنان فتحی است؛ اینان ارتباطی با خاندان ما ندارند ؛بلکه فقط کسانی که فتحی سقزچی هستند از نوادگان فتح الله، و عمو زاده های بنده می باشند.

    علاوه بر این، کسانی که نام خانوادگی شان کریمی سقزچی می باشد؛ نیز عموزاده های بنده می باشند. آنان نوه ها و نواده های سوهان وردی هستند. یکی از ویژگی های خاندان فتحی سقزچی ، تحمل رنج، مشقت و خستگی ناپذیری است. آنان تا آخرین لحظه ی عمر، دست از کار و تلاش بر نمی دارند. اگر شغل دلخواه خود را پیدا نکردند؛ به شغل دیگری روی می آورند. مشخصات ظاهری و ژن آنان، به اندازه ای غالب و قوی است که بدون استثناء در عنفوان جوانی طاس می شوند.



طبیعت روستای سقزچی، منطقه ای کوهستانی است و زندگی کردن در این منطقه سردسیر، باعث می شود که ساکنین این روستا در نهایت مشقت و سختی زندگی کنند. به طور مثال در فصل زمستان، چند متر برف، زمین و محیط اطراف را می پوشاند.  دست و پنجه نرم کردن با این طبیعت خشن دشوار است؛ و صبر، حوصله و تحمل بسیار می طلبد.

 امروزه کار کردن در امور کشاورزی ، اغلب با وسایل و دستگاه های پیشرفته انجام می گیرد؛ با این وجود، جوان ها رغبتی به انجام کار کشاورزی ندارند. در روزگار قدیم که کارهای کشاورزی را با دست انجام می دادند؛ سختی آن صد برابر امروز بوده است. اجداد بنده، با تحمل چنین سختی هایی، از دسترنج حلال خویش ارتزاق می کردند.

مرحوم فتح الله ، فرزند سوهان وردی بود . سوهان وردی  دارای دو پسر بوده است : فتح الله و فرج الله. فرزندان فتح الله، فتحی سقزچی و فرزندان فرج الله، کریمی سقزچی هستند. سوهان وردی، فرزند اجاق وردی است. آیا اجاق وردی لقب او بوده است؟ در افواه عموم و از سینه به سینه نقل شده است که مرحوم اجاق وردی انسانی شریف و متدین بوده است. هنگامی که مردم با مشکلی مواجه می شدند به او مراجعه می کردند و از او می خواستند برایشان دعا کند. از جمله کسانی که از داشتن نعمت فرزند محروم بودند از او تقاضای دعا می کردند و او دست به سوی آسمان بلند می کرد و دعایشان می نمود. خداوند متعال به آنان فرزند عطا می کرد. به همین دلیل ، به او اجاق وردی می گفته اند. اجاق وردی، یعنی کسی که اجاق خانه ای را روشن کرد. وقتی که می گویند فلانی اجاق خانه اش کور است یعنی فرزند ندارد.

 همه ی اجداد ما بر گردن ما حق دارند زیرا کار، تلاش، نطفه ی پاک، زحمت و لقمه ی حلال آنان بوده است که ما را مسلمان زاده به دنیا آورده است . برای شادی روح همگی آنان و پدرم حسین فتحی سقزچی، فرزند حیدر، فرزند فتح الله، فرزند سوهان وردی ، فرزند اجاق وردی و تمامی رفتگان صلوات می فرستیم: اللهم صل علی محمد و ال محمد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۵۰
حمید رضا فتحی سقزچی